𝕭𝖊𝖆𝖙 11

795 202 134
                                    

همشون با چشمای گشاد شده به هیونجینی که لبخند از لبش کنار نمیرفت، زل زده بودن.

هنوز کافه باز نشده بود و با این خبری که شنیده بودن، قطعا هیچکس فعلا نمیخواست کسی بیاد و مزاحمشون بشه!

- الان تو داری میگی با چانگبین قرار میزاری؟ مطمئنی منظورت همون چانگبین خودمونه؟

هیونجین به سمت چان، سری تکون داد

+ اره هیونگ، سئو چانگبین! ما داریم باهم قرار میزاریم

چان روی یکی از صندلیا ولو شد و خنده عصبی ای کرد

- هی پسر! من تمام عمری که میشناختمش تلاش کردم به یکی وصلش کنم چه دختر چه پسر . افاقه نکرد! دیگه کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم شاید گرایش به هیچ جنسیتی نداره. تو دقیقا چیکار کردی که این مادر فولاد زره شد؟

فلیکس و جونگین به سمت هیونجین رفتن و فلیکس از دست هیونجین اویزون شد

- هی هیونگ! جدی جدی داری با اون مجسمه یوبس و اخمالو قرار میزاری؟

هیونجین اخم مصنوعی ای کرد

+ این مجسمه فقط با شماها اینجوریه. اخلاقش با من کلا فرق میکنه

جونگین خنده ای کرد و دستی به پشت سرش کشید

- حسودیم شد

همه به خنده افتادن و این صدای چان بود که بالاخره بحثشونو تموم کرد

+ خب بهرحال تبریک میگم به جفتتون.‌ فکر کنم باید از چانگبینم یه شیرینی بگیرم هرچند مطمئن نیستم وقتی بهش بگم، بجاش مشت مهمونم نکنه!

فلیکس زیر چشمی به چانی که داشت با لبای قلبی شکلش میخندید نگاه کرد.

دلش میخواست بدونه طعم اون لبا چجوریه!

شکلات؟ یا قهوه؟ نه چان از قهوه بدش میومد. شاید کارامل؟

سری تکون داد تا از این فکرا بیرون بیاد. فکر کردن به این چیزا، کار بیهوده ای بود که فقط قلبش رو به چیزای غیر ممکن، امیدوار میکرد.

اهی کشید و به سمت اتاقکش رفت.

اون روز به علت این که وسط هفته بود، سرشون خلوت شده بود و همین باعث شد، فلیکس وقت کنه و چند تا کاپ کیک کوچیک درست کنه.

بعد اتمام‌ کارشون، پسرک کیک هارو داخل جعبه ای گذاشت و وقتی چان و دم در دید که ایستاده و‌منتظر فلیکسه تا در کافه رو قفل کنه، پا تند کرد و به سمتش رفت.

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora