𝕭𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍 3

811 236 200
                                    

چانگبین روی مبل وسط پذیرایی نشست و گوشیشو برداشت و بی هدف توش چرخ زد تا صرفا فکرای توی ذهنش رو سر و سامون بده.

صدای قدم های پای پسر کوچیکتر توی خونه باعث میشد حس خوبی بهش دست بده. این که یه نفر بجز خودش تو اون خونه بود، قلبشو سافت میکرد. خیلی وقت بود که تنها زندگی کرده بود. از وقتی خانوادشو رها کرده بود و از بوسان به سئول اومده بود. اونم تو نوجوونی!

اوایل پدر و مادرش بهش سر میزدن اما بعد از مرگ مادرش، پدرش دوباره ازدواج کرد و دیگه اهمیتی به پسرش نداد و سرگرم خانواده جدیدش شده بود.

تنها بودن تو شهر به این بزرگی، ازش یه مرد عبوس و کم حرفی ساخته بود. اگه با بوکس و رینگ و مبارزه اشنا نشده بود، هیچ وقت لذت زندگی رو درک نمیکرد.

فریاد تماشاچیا، عرق روی بدنش، دستکشای قرمز رنگش، صورتای خونی حریف هاش و اعلام پیروزیه همیشگیه چانگبین، چیزایی بودن که تا الان اونو زنده و علاقه مند به زنده بودن نگه داشته بود.

اما حالا، که برای اولین بار یکی غیر خودش داره تو خونش راه میره، غذا درست میکنه، کمی فضولی میکنه، پر حرفه و لباساش رو هم تنش کرده، باعث میشد خلا زندگیش رو حس کنه.

اون خلایی که همیشه نیاز داشته یه نفر پیشش باشه!

شاید هیچ وقت نشون نمیداد اما دوست داشت کسی بشینه ساعت ها براش حرف بزنه و اون فقط به حرف هاش گوش بده. مهم نبود چه حرفی، اگه ادمی بود که رو مخش نره و ازش خوشش بیاد، حاظر بود ساعتها به حرفاش گوش کنه، و حالا اون ادم اونجا بود.

هیونجین، پسر ظریف و شکننده ای که با تموم بدبختیایی که تا الان کشیده بود، تونسته بود روحیه مثبتشو حفظ کنه و همین قضیه، چانگبین و مجاب میکرد تا پسر و پیش خودش نگه داره.

با نشستن پسر کوچیکتر کنارش، سرشو از تو گوشیش دراورد و بهش زل زد. دوباره اون لب ها...

موهای بلندش توی صورتش ریخته بودن و سعی داشت با دستش اونارو به پشت سرش هدایت کنه ولی دوباره روی صورتش برمیگشتن.
کلافه از بازی با موهاش، اخم بامزه ای کرد

+ میگم... کشی چیزی نداری موهامو ببندم؟ یکم همچین رو اعصابمه
- بنظرت کش به چه درد من میخورده تا الان که داشته باشم؟

خنده بامزه ای کرد

+ راست میگی

به اطراف خونه چانگبین برای بار هزارم نگاهی انداخت. دوست داشت برای همیشه این خونه تو ذهنش بمونه. نمیدونست چرا اما حس میکرد به اون پسر عضله ای کشش پیدا کرده و میخواد بیشتر باهاش اشنا شه

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now