𝕭𝖊𝖆𝖙 16

705 174 151
                                    

برگه مچاله شده رو از جیبش دراورد و تو دستای چانگبین گذاشت. پسر بزرگتر، کاغذ رو باز کرد و تک نوشته داخلش رو خوند

" پیدات کردم "

نفس عمیقی کشید و سعی کرد به اوضاع مسلط بشه. به هیونجینی که سرشو تو سینه اش فشرده بود، خیره شد. پسرکش زیادی ترسیده بود و اون نگاه های لرزونش، قلبش رو میفشرد.

- هیونجینم، من و نگاه کن!

سرشو از روی سینه پسر بزرگتر برداشت و نگاهش کرد. بخاطر گریه، چشماش براق تر از قبل شده بودن و باعث شدن، چانگبین صورتش رو پایین ببره و روی پلکای پسرک، بوسه ای بکاره.

بعد از بوسیدن پلکاش، لب هاشو اروم بوسید. این بوسه ها به پسرک خلسه شیرین و دور از استرسی هدیه میدادن؛ جوری که اصلا دلش نمیخواست چانگبین دست از بوسه نرم و دلپذیرش بکشه. اما چانگبین حرف های مهمتری داشت.

بوسه اشون که تموم شد، پسرک رو روبه روی خودش نشوند و کاغذ رو توی هوا تکون داد.

- یه نفر داره با ما بازی میکنه میفهمی؟ میخواد جفتمونو بترسونه. نمیدونم قصدش چیه! حتی شک دارم همون‌ پیرمرد طلبکارت باشه. اینی که این نامه هارو برای من و تو میفرسته، میخواد روانیمون کنه. حالا شاید میخواد بینمونو بهم بزنه یا صرفا یه ادم روانیه که دوست داره بقیه رو زجر بده.

به پسرکش خیره شد. جوری که با چشمای گیج و کیوتش نگاهش میکرد، لبخندی به روی لب هاش می اورد
- لازم نیست از چیزی بترسی هیونجینم. من پیشتم. مواظبتم. نمیزارم کسی اذیتت کنه باشه؟

هیونجین سری تکون داد

- هیونجین من نمیخواد چند کلمه واسم صحبت کنه؟ شاید دلم برای صدای قشنگش تنگ شده باشه!

این اولین بار بود که چانگبین رو انقدر مهربون و سافت میدید. یعنی چانگبین همیشه باهاش مهربون بود، اما نه مثل الان که انقدر سافت و کیوت شده بود. با دیدن لبخند کیوت پسر بزرگتر، خنده ای کرد و لب زد

+ اینجوری کیوت نشو. عادت ندارم

چانگبین خندید. حالا که صدای هیونجین و شنیده بود، حس بهتری داشت.

- الان بهتری؟
+ اوهوم. بینی!
- بله؟
+ از این به بعد باید چیکار کنیم؟

چانگبین، دستای پسر رو توی دستش گرفت و انگشتاشو نوازش وار، روی پوست نرمش کشید.

- باهم میریم، باهم برمیگردیم. همه جا باهم میریم. طول موقعی که توی کافه ای، از ‌کافه بیرون نرو. با کسیم صمیمی نشو. الان هرکسی ممکنه پشت این قضیه باشه اوکی؟
هر اتفاقی افتاد بهم زنگ بزن و بگو. فهمیدی هیونجین؟ هر اتفاقی!

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora