به پسر رو به روش خیره شد. جیسونگ اونجا چیکار میکرد؟
سرش رو کمی بالا اورد تا ازش بپرسه اما جیسونگ سریعا خودش را داخل اتاق انداخت و در پشت سرش رو قفل کرد.
به سمت تخت هیونجین رفت و با چشم های نیمه اشکی، در حالی که صداش لرزون شده بود صحبت کرد
- هیون، هیون خوبی؟!
ملافه روی بدن پسر رو توی مشتش فشرد و منتظر جواب هیونجین موند که بزور، کلمه به کلمه از بین لباش خارج میشد
+ تو... این... جا... چی...
- من اینجا چیکار میکنم؟! من... من اتاق بغلی بستری بودم. کسی تو اتاق نبود پس سریع اومدم که در برم و تو رو از پشت شیشه این اتاق دیدم. هیون... هیونجین میتونی راه بری؟
به بدن سست پسر نگاه کرد. جوابش رو حتی با چشماشم میتونست بگیره...
مستاصل سرش رو بین دستاش گرفت. باید هیونجین و نجات میداد. نمیتونست دوستش و تو این جهنم تنها ول کنه و بره...
البته اگه میتونست بره!کمر پسر رو بلند کرد که فریاد خفهاش به گوشش رسید. فریادی که منشاش میتونست از درد بیش از حد زخجهای بدنش باشه
+ عا... عای... جیسونگ... نمیتونم
هیونجین توانایی راه رفتن نداشت. تمام پاها و بدنش کبود و زخمی شده بودن. کوفتگی رو توی کل وجودش حس میکرد. انگار که کسی، بدنش رو از پرتگاه بلندی به روی صخره انداخته بود!
اون حتی بزور میتونست نفس بکشه. جیسونگ ازش چه توقعی داشت؟
پسر سنجابی با گریه و صدای نسبتا بلندی بالا سر هیونجین فریاد کشید.
- پاشو پاشو باید باهم بریم. نجاتت میدم تروخدا بلند شو هیونجینا
هیونجین سری تکون داد و دستش رو روی دست های مشت شده جیسونگ گذاشت
+ تو.. تو برو... بجم... بجم برو از اینجا... بعد بیا... نجاتم بده
جیسونگ با پشت دستش اشکهای روی صورتش رو پاک کرد. اگه میخواست منطقی فکر کنه، بهترین راه همین بود.
بردن هیونجین با خودش فقط اوضاع رو بدتر میکرد. نمیخواست به این باور برسه اما اگه خودش میتونست فرار کنه، نجات دادن هیونجین راحت تر میشد چون الان میدونست کجان و اوضاع چجوریه.
به چشمای پر درد هیونجین خیره شد. میتونست غم و درد رو از توشون بخونه. با ناراحتی، دست هیونجین و فشرد و لب زد
YOU ARE READING
𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfictionتنها ارزوش این بود که همیشه بتونه با ریتم نفس های پسر کوچیکتر بخوابه اما کائنات هیچ وقت به خواسته های ادما اهمیتی نمیدن... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒋𝒊𝒏 , 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒍𝒊𝒙 , 𝒎𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒅𝒓𝒂𝒎 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝒔𝒎𝒖𝒕 , 𝒅𝒂𝒓𝒌