𝕻𝖆𝖎𝖓𝖐𝖎𝖑𝖑𝖊𝖗 58

997 205 212
                                    

به سنگ سیاه و ساکت مقابلش که گل‌های لیلیوم روش خود نمایی میکردن نگاهی کرد و اهی کشید. دلش برای پایان غم انگیز اون مرد تنها، ازرده میشد و قلبش میگرفت.

سرنوشت سونگمین دردناک بود و این، تاوان عذابی بود که به هیونجین و کسای دیگه داده بود. البته هیونجین این وسط تفاوتی داشت، سونگمین قلبش رو هرچند نادرست، بهش باخته بود.

با صدای زنگ تلفنش، نگاهش رو از گل‌های سفید لیلیوم گرفت و اون رو از توی جیبش بیرون کشید. با دیدن اسم محبوبش روی صفحه گوشی، لبخندی زد و تماس رو وصل کرد.

- عزیزم، داره دیر میشه؛ نمیخوای برگردی؟

چانگبین با لحن نگرانی گفت و هیونجین لبخند بزرگتری زد.

- چرا چرا الان میام. یکم دیگه خونه‌ام.

+ میخوای بیام دنبالت؟

چانگبین نگران بود. از بابت اتفاقاتی که حدود یکسال پیش براشون افتاده بود، هنوز هم میترسید و نمیخواست دوباره پسرکش رو از دست بده و هیونجین این رو به خوبی میفهمید.

- نه خودم تاکسی میگیرم. کارا چطور پیش میره؟

+ تقریبا تمام بادکنکارو نصب کردم، دسر رو درست کردم و ژله‌ها رو گذاشتم توی یخچال تا آماده بشن.

دل هیونجین برای این چانگبین که دسر درست میکرد و آشپزی می‌کرد، ضعف رفت. این مرد پر اقتداری که حالا تماما برای اون بود، گاهی وقتا خیلی غیر قابل پیش بینی میشد.

+ خسته نباشی! زود میام و بهت کمک میکنم.
- منتظرتم!

چانگبین گفت و تماس رو قطع کرد. هیونجین برای آخرین بار به سنگ قبری که سونگمین زیرش ارمیده بود، نگاه کرد و بعد از تکوندن خاک لباسش، از جاش بلند شد و سمت جاده رفت تا تاکسی بگیره.

نیم ساعت بعد جلوی در خونه بود. خونه ای که حالا توش، با ارامش به همراه دوست پسرش، زندگی میکرد.

به محض ورودش به خونه، با دیدن بادکنک های صورتی رنگی که مهندسی شده روی دیوار نشسته بودن یه تای ابروشو بالا انداخت و فریاد زد

- گل کاشتی!
+ امیدوارم مینهو زنده‌مون بذاره!
- نمیخوام ناامیدت کنم ولی چشمم اب نمیخوره!

چانگبین خندید و از توی آشپز خونه بیرون اومد، روبه‌روی هیونجین ایستاد و دستاش رو دو طرف پهلوی دوست پسرش گذاشت.

- بهت گفته بودم خیلی زیبایی؟

- آره ولی بازم بگو. شنیدن این جمله فقط از زبون تر برام خوشه!

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now