✨☕Savior☕✨ part:29

470 167 30
                                    


_:سوالت یکم زیادی احمقانه بود بیون...
اما معلومه که داشتم!!! من یه آلفای جذاب و جوونم که خیلی قدر کمرش رو می‌دونه...

چانیول با افتخار گفت و با دیدن چشم های بکهیون که برق شرم انگیزی زدن تک خند آرومی زد...
به نظر می رسید فصل جفت گیری حیوانات روی بکهیون هم تاثیر گذاشته که همچین سوال احمقانه ای پرسیده بود...چقدر جالب...

+:درسته...تو قطعا امکانات زیادی داشتی...

بکهیون با تفکر زیادی زمزمه کرد و با بالا کشیدن بینیش و جا به جا کردن قسمتی از بدنش که روی سرمای سرامیک کف اتاق قرار گرفته بود،احمقانه تر از همیشه بنظر اومد و باعث شد چانیول تک خند دیگه ای بکنه....
مدیونید اگه فکر کنید همچین سوالی رو چانیول هم قراره متقابلاً از بکهیون بپرسه و خیلی خوشحال و خرم به این مکالمه ی بی سر و ته گوش بده....
اون آلفا بود،اما برعکس وجود عجیب غریبش که شامل یه نیمه گرگ هم میشد،کمی ترسونده شده بود و در واقع یه طورایی از بیشتر آدما فراری شده بود.....
همینکه توسط خانواده اش از امگاها دور شده و درست عین پسر یه خانواده چوسانی داخل اتاقش زجر کشیده و از داشتن دوست های خوب و بافکر دور بوده نشانگر لطمه ای بود که به پسر رک و آلفامون رسیده بود.... بزارین یه کم رو راست تر باشم...چانیول کمی خجالت کشیده بود.

+:چانیولا...تو هیچوقت درست حسابی از جایی که اومدی برام تعریف نکردی !
تو حتی با خودت گوشیی هم نیاوردی تا حداقل عکس هایی از اونجا ببینم ! اوه خدای من...نگو که اونجا حتی گوشی هم نداشتین !

بکهیون با پیچوندن بحث احمقانه قبلی و به رو نیاوردن قرمزی لپ هاش با بهت جوری که انگار داره با یه انسان اولیه حرف میزنه گفت و در آخر با درشت کردن چشم هاش و یورش بردن به طرف چانیولی که همچنان روی زمین دراز کشیده بود،جوری آلفا رو ترسوند که برای چند لحظه حتی خودش هم به موقعیت خودش شک کرد....ولی نه..بکهیون هنوز هم یه انسان بود و یه روح سرکش نبود که چانیول انقد ترسید !!

_:لعنت بهت سکته کردم !!!

+:داشتی به چی فکر میکردی ؟

بکهیون با لبخند عجیب غریبش و با مود خطرناکی به چانیول کم کم نزدیک شد و جوری که انگار مچ چانیول رو دقیقا وقت پورن دیدن های یواشکیش گرفته نیشخند ترسناکی زد و باعث شد چانیول این سری کاملا پوکر بشه و به موجود عجیب الخلقه و روانی جلوش خیره بشه....

_:بکهیونا دوست داری دوباره هم بوسه اولت رو بگیرم یا فقط میری عقب و فرصت حرف زدن به من میدی؟

چانیول با زیرکی مچ ظریف و سفید رنگ دست های بکهیون رو داخل دست های قدرتمند خودش گرفت و با پیچوندن بازی دقیقا به نفع خودش،پوزخند از خود راضی زد و با دیدن صورت بکهیون که باز هم قرمز تر از سری های پیش شد،کمی از پوزخندش رو از دست داد...
احساس میکرد روز به روز رفتار های امگای جلوش داره عجیب  و عجیب تر میشه و این چند روز طوری کار هاش مورد توجه پسر بزرگتر قرار می‌گرفتن که این به مقدار زیادی ترسناک بود....

🪐🔮𝚂𝚊𝚟𝚒𝚘𝚛🔮🪐ناجـیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora