✨🍨Savior🍨✨ part:40

401 125 27
                                    


جو خونه،به لطف صدای ناله های اون مردهای مورد ضرب دیده افتضاح بنظر می‌رسید و اینکه گه گاهی صدای غر غر های بکهیون و البته نیشخند های ناگهانیش به گوش می‌رسید،چیز عجیبی نبود.نه تا وقتی که بکهیون با وجود امگا بودنش یه تنه تمام آلفا هارو به خاک سیاه نشونده بود.

_: مطمئن نیستم تو یه امگا باشی !
چطور میتونی با وجود چنین رایحه ای همچین قدرتی داشته باشی امگای وحشی من ؟

چانیول با لبخندی که برای بیان جمله اش کمی عجیب بود زیر گوش بکهیون زمزمه کرد و از دیدن لرزش کوتاه پسر جلوش،لبخندش به نیشخند بزرگی تبدیل شد.
البته که اون بوی فورومون امگای خسته و تحریک شده اش رو فهمیده بود.
فقط در عجب بود که چطور آلفاهایی که همین الانش هم داخل خونه اش از درد ولو شده بودن چطور به بوی غلیظ امگاش واکنشی نشون نمی‌دادن ؟ و حتی جونگین هم متوجه بوی عطر بکهیون نشده بود...

_:خب..
منتظرم دلیل شکسته شدن در گرون قیمتم رو بشنوم !

چانیول بعد از مدتی،با اخم هایی که کم کم به لطف فورمون های زیاد شده بکهیون به شدتشون اضافه شده بود، زمزمه کرد و دست به سینه ایستاد.

:آقای پارک !
ما از طرف رئیس کیم دستور گرفتیم بخاطر بی احترامی شما به ایشون ،شما رو به بازداشتگاه ببریم....

مرد با تردیدی که از لحنش کاملا مشخص بود گفت و با زیر چشمی در نظر گرفتن بکهیونی که باعث به وجود اومدن یک بادمجون خوشگل روی صورتش شده بود،کم کم از ترس سرش رو پایین گرفت.
بله،بکهیون جلوی چهارنفر از اون آلفا های گولاخ ایستاده و برای تک تک اونها،بادمجون های زیبایی کاشته بود...

_:اوه
باید به یادت بیارم من فرمانده این شهر لعنتیم ؟
اونوقت تو میخوای که من رو دستگیر بکنی؟

چانیول با لحنی که عصبی بنظر می‌رسید تقریبا فریاد زد و از حس دست های بکهیون که درست مثل آرامش داخل بدنش تزریق شد،نفس آرومی کشید؛بکهیون درست مثل یک شفابخش اعصاب براش عمل میکرد.

:متأسفیم آقای پارک...

مرد با بدبختی زمزمه کرد و متوجه نگاه خیره و البته خسته بکهیون به طرف خودش نشد.
چون اون مرد حتی قدرت برگردوندن سرش به سمت پسر کوچکتر رو نداشت.... !

_:هرچه زودت....

:آقای پارک

وقتی که جمله چانیول توسط صدای مردی قطع شد،سر همه ی افراد حاضر داخل خونه ی پسر بزرگتر به طرف اون مرد که هیکل نسبتا بزرگ و البته چهره شبیه به جونگین داشت، برگشت.
حقیقتا هیچ کدوم از اونها انتظار دیدن رئیس کل این شهر رو اونهم دقیقا داخل خونه ی پارک چانیول نداشتن.. و البته که بکهیون و کیونگسو هنوز اون مرد رو نشناخته بودن.

🪐🔮𝚂𝚊𝚟𝚒𝚘𝚛🔮🪐ناجـیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora