✨🍦Savior🍦✨ part:46

312 118 17
                                    

بکهیون وقتی که به این فکر افتاده بود،تموم چیز هایی که ممکن بود اتفاق بیوفته رو پیش بینی کرده بود.
مثلا ممکن بود بخاطر این کار احمقانه می مرد،شاید هم به خاطر فشار زیادی که بخاطر این کار ترسناک روش بود به گاز های کره زمین چیزی اضافه میکرد و جلوی چانیول رسما بی آبرو میشد،شاید هم خیلی نرمال تبدیل به یه گرگ احتمالا سفید رنگ میشد و با خوشی و خوبی پیش آلفاش زندگی میکرد.
اما چیزی که اتفاق افتاده بود،علاوه بر اینکه باعث سقوط آزاد رفتن فک چانیولی شده بود که سعی در شوکه نشدنش کرده بود،باعث جیغ فرابنفش و قیافه روح شده ی بکهیونی شده بود که از ترس نزدیک به خیس کردن شلوار خودش بود.

+:نکنه یه جاییش رو اشتباه گفتی عوضی ؟

_:من تموم مراحل رو درست توضیح دادم !
اول سعی میکنی مغزت رو آروم کنی و به چیزی فکر نکنی یا حداقل به گرگی که میخوای بشی فکر میکنی،بعد هم به گرگ درونت رجوع میکنی و کم کم به شکل گرگت برمیگردی !!
نکنه مغزت به جای فکر کردن به گرگ شدن به چیزای خاک بر سری رسیده بود بیون؟؟

چانیول با همون لحن جدی و ترسناکی که حالا مخلوطی از شوک هم داخل احساس میشد،خیره به چهره رنگ پریده الهه روبه روش گفت و از شنیدن جیغ دوباره ی بکهیون که گوش کر کن تر از قبلی بود،نفس عمیقی کشید.
جدا از اینکه توی کارشون موفق نشده بودن،بکهیون یکم بیشتر از قبل خواستنی تر شده بود !
چون که لعنت بهش ! اون احمق چطور به جای اینکه به شکل یه گرگ لعنتی برگرده، یه دم سفید رنگ و بلند و گوش گرگی در آورده بود؟؟؟
(یه جورایی شبیه هیبرید ها،ولی انگار یه گرگه نصف نیمه ست که فعلا فقط گوش و دم هاشون رو داره:))

+:می‌دونستی ازت متنفرم؟

_:می‌دونستی به جای گفتن این اراجیف فعلا بهتره به حالت برسیم و سعی کنیم که به حالت عادی برگردونیمت وگرنه قول نمیدم بلایی سرت نیارم؟؟

چانیول هیس هیس کنان ،وقتی که کم کم نزدیک پسر کوچیکتر که با اون دم نرم و گوش های مخملیش بی شباهت به یه بهشت کوچیک نبود همچین چیزی گفت و از دیدن چشم غره ی پسر کوچکتر ،نفس آرومی کشید.

+:حالا بگو چجوری به حالت عادیت برمیگردی

بکهیون با اعصاب خط خطی شده ای،درحالی که رسما از ترس، بدنش هنوز هم درحال لرزیدن بود،خیره به چشم های درشتی که لحظه ای از روی چهره اش برداشته نمیشدن گفت و با به کار گرفتن مهارتی که حتی خودش هم نمیدونست چجوری انجامش داده،دمش رو پشت سرش مخفی کرد.
وااو...بکهیون حتی توی مخفی کردن دمی که چند دقیقه ای از ظهورش نمی‌گذشت مهارت پیدا کرده بود !

_:سعی کن به حالت انسانیت فکر بکنی و دوباره مغزت رو از چیز های استرسی پاک کنی.
بعد هم نفس کوتاهی بکش.

چانیول درحالی که دستش رو روی شونه ی پسر کوچکتر قرار داد،چنین چیزی گفت و از دیدن سر تکون داده شده توسط بکهیون،باز هم نفس کوتاهی کشید و به خیرگیش روی صورت پسر ادامه داد.

🪐🔮𝚂𝚊𝚟𝚒𝚘𝚛🔮🪐ناجـیOù les histoires vivent. Découvrez maintenant