•Prologue•

3.2K 427 495
                                    

سلام عشقای من.
ببینید چی آوردم براتون♡-♡

خب اول اینکه پیام اجازه از نویسنده رو می‌تونید مشاهده کنید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خب اول اینکه پیام اجازه از نویسنده رو می‌تونید مشاهده کنید. (چه سختی‌ها که برای گرفتن این اجازه کشیدم🥲)

و دوم هم اینکه این بوک یه سری اصطلاحات و اسامی خاصی داره که اصطلاحات رو تا جای ممکن ترجمه کردم تا راحت بشه اما اگر هر جایی سوالی بود حتما توی کامنت‌ها بپرسید.

لطف کنید اگر بوک رو قبلا خوندید به هیچ عنوان چیزی رو اسپویل نکنید... حتی اشاره نامحسوس هم قابل قبول نیست🥲 اگر چیزی ببینم میوت می‌کنم با عرض معذرت💚

خب امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. ترجمه این بوک فوق العاده کار سختیه مخصوصا که تنهایی دارم انجامش میدم پس بدونید که کامنت+ووت ازتون به تعداد بالا توقع دارم🥺 تا جایی که می‌تونید لطفا بوک رو به بقیه هم معرفی کنید. ممنونم🌻
○●○●○

وقتی لویی از نظر انسانی سیزده ساله شد، مادرش اون رو به گوشه‌ای کشوند تا بهش در مورد جهان بگه.

بعد از اینکه توی چشمه، به همراه چند تا پری و اِلف حمام کرد، مادرش اون رو همراه خودش برد. روز فوق العاده‌ای بود. هوا صاف و تمیز بود و نور خورشید، گرمای لذت بخشش رو روی پوست عسلی رنگ لویی و بال‌های حساسش می‌تاباند.

لویی واقعا فصل بهار رو دوست داشت. عاشق جوری بود که بعد از یه زمستون سرد، همه چیز رنگین‌تر و چشم نوازتر می‌شد. عاشق جوری بود که با آب شدن برف‌ها، چشم‌های پری‌ها و اِلف‌ها با شور و شوق برق می‌زد و گونه‌هاشون درست به رنگ شکوفه‌های گیلاس می‌شد و گل می‌انداخت. عاشق صدای آبشارها و آواز پرندگان بود که سکوت دلنشین عصر رو می‌شکست. هم‌چنین دوست داشت که به جنگل انسان‌ها، که سمت دیگه‌ی حفره‌ی روی درخت بلوط بود، بره و سر به سر انسان‌های زودباور بذاره؛ ولی خب قطعا قرار نیست راجع به این افکار و علایقش جلوی افراد بالغ‌تر حرفی بزنه.

و حالا دقیقا زیر همون درخت بلوط نشسته بودند و مادرش در مورد دنیاشون براش توضیح می‌داد... یا در واقع دنیاها.

"ما و انسان‌ها تنها موجوداتی نیستیم که وجود داریم." مادرش شروع به توضیح دادن کرد. "حوری‌ها و اِلف‌ها، پری‌ها و پیکسی‌ها، ترول‌ها و گابلین‌ها*، تمام موجودات خوب و بدی که توی جنگل زندگی می‌کنند... جدای از انسان‌ها، ما تنها موجودات جهان نیستیم. دنیای ما تنها دنیایی نیست که وجود داره."

Collision [L.S][Z.M]Where stories live. Discover now