💬+⭐️
بیاید یه قراری بذاریم... شما مثل دو چپتر قبل کم کامنت بذارید و منم دیرتر و کمتر از همیشه آپ میکنم. قبوله؟🤝😃
این چپتر تقدیم به اون چند نفر انگشتشماری که همیشه کامنت میذارن🍓
امیدوارم لذت ببرید💚
○●○●○لویی با قدمهایی مصمم وارد آپارتمان زین شد. به محض اینکه از چهارچوب در گذشتند هری میدونست که لویی قراره چیکار کنه و با اینکه از نظرش رو مخ بود -چون لویی اول عمل میکرد و بعد فکر میکرد و کاملا توسط احساسات و لجبازیش پیش میرفت- با این حال بابتش ممنون بود.
"نایل!" لویی جوری فریاد زد که احتمالا باعث شد کل محله پشمهاشون بریزه. نایل با عجله از اتاق بیرون دوید. برقی از نگرانی توی نگاهش بود، انگار که خیال کرده بود اتفاق بدی افتاده اما وقتی که دید لویی و هری سالمن، آروم شد. اگر چه اشتباه میکرد چون تازه قرار بود خبرهای بد رو بگن... هری حس بدی بابتش داشت.
"دارو رو گرفتید؟" نایل با کنجکاوی پرسید و لویی سرش رو تکون داد. "نه." لویی با لبخند خشکی گفت. "ما یه نوبت برای پلیسومنوگرافی داریم که قراره اونجا الگوی خواب منو بررسی کنن تا متوجه بشن که به چه دارویی نیاز دارم."
نایل، خوشبختانه، به سرعت متوجه موضوع شد و نگرانی به صورتش برگشت و بعد "اوه" آرومی گفت قبل از اینکه سکوت کنه. هری این لحظه رو فرصت مناسبی برای دخالت دید. "و بهخاطر همین..." پسر شبح با نرمترین لحن ممکن شروع کرد. "ما یهجورایی کمکت رو نیاز داریم."
"البته... هر چی که بخواین." نایل با جدیت سرش رو تکون داد. هری تمام تلاشش رو کرد تا درست مثل لویی صادق و مهربون به نظر برسه. "برات ممکنه که با یه شبح رویا ارتباط بگیری؟"
صورت مهربون نایل بیحس شد و بعد اخمی بین ابروهاش نشست. تغییر حالت صورتش چنان سریع بود که اگر در حال انجام یه ماموریت نبود قطعا خندهاش میگرفت. "میخوای که... چیکار کنم؟" پسر کیوپید پرسید و با چشمهای ریز بهشون نگاه کرد انگار که مطمئن نبود چیزی که شنیده درست بوده...
"فقط میخواستیم بدونیم که میتونی یه شبح رویا پیدا کنی یا نه." هری به آرومی و با مهربونی توضیح داد و چشمهاش رو برای تاثیر بیشتر کمی گرد کرد. میدونست لویی داره نگاهش میکنه و همین باعث میشد که به طور عجیبی دلش بخواد موفق بشه. هیچوقت نمیتونست دلیلش رو بفهمه اما دوست داشت که لویی بهش افتخار کنه. همیشه دلش میخواست که یه نفر بهش افتخار کنه اما خب از اونجایی که مادرش این کار رو نکرده بود و حالا لویی با چنین چیزی آشناش کرده بود، به دنبال اون حس گرم و خوشایند که از رضایت دیگران به دست میاومد بود و واقعا خواهانش بود. شاید بگید که این خودپسندانهست اما وقتی کسی مثل یه فرد با ارزش باهات رفتار میکنه این حس بهت دست میده!
BINABASA MO ANG
Collision [L.S][Z.M]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] لویی یه پری ظریف و کوچولو و حساسه که دوست داره از دید بقیه ترسناک باشه و هری به مردم صدمه میزنه... طبیعتا این دو تا از هم متنفرن! با حضور لیام، گرگ بزرگ و نه چندان بد، که انسانها نقطه ضعفشن. زین، یه انسان با ظاهری فوق العاده...