سلام. حالتون چطوره؟
این چپتر خیلی زودتر از اینها آماده شده بود اما به لطف اینترنت پرسرعت سرزمینم ذخیره نشد و مجبور شدم دوباره ترجمهاش کنم🥲
حسابی باهاش مهربون باشید که انرژی بگیرم🥰
امیدوارم لذت ببرید.
○●○●○روزی که هری استایلز بعد از هفتهها غیبت وسط محوطه دانشگاه ظاهر شد، اون هم در حالی که یه پری بدون بال رو به سینهاش میفشرد و زئوس گیج و منگ رو به دنبال خودش روی زمین چمن شده دانشگاه میکشوند، جزو یکی از سه اتفاق برتر و شوکه کنندهی تاریخِ اون دانشگاه بود.
با عبور سریع پسر شبح از کنار بقیه بدون اینکه کسی بتونه بهش برسه، مردم اخبار جدید رو به سرعت پخش کردند. تنها چیزی که ذهن هری توی اون لحظه قادر به پردازشش بود این بود که شانس پایان دادن به آشوب دنیا رو با یه دست و لویی آسیب دیده رو با دست دیگهاش نگه داشته و نیاز به کمک داره. قلبش به سرعت میتپید و چنان گرم بود که احساس میکرد قراره قفسه سینهاش رو سوراخ کنه و جلوی پاهاش روی زمین بیفته. سرش گیج میرفت و بدنش درد میکرد، جوری که به سختی صدای فریاد بقیه و نگاههای گیجشون رو وقتی که داشت از بینشون میگذشت رو تشخیص میداد. از پلهها بالا دوید و از هر راهرو گذشت تا خودش رو به بیمارستان دانشگاه برسونه.
از درب ورودی با عجله گذشت و احتمالا در همون حین صورت زئوس رو توی در کوبید. دستش رو دور بدن لوییِ بیهوش محکم کرد تا اون رو نندازه و مستقیم به سمت میز پذیرش رفت.
"ما یه دکتر نیاز داریم، همین الان!" مسئول پذیرش به خاطر فریاد ناگهانی هری سرش رو بالا آورد و با دیدن زئوس رنگش پرید. هری وقتی برای این چیزها نداشت. "اورژانسیه!"
"درسته." به محض اینکه مسئول پذیرش دست لرزونش رو به سمت تلفن برد و مشغول صحبت با کسی شد، هری نگاهی به لویی انداخت.
نفسهاش کم جون و پلکهاش بسته بودند و به آرومی میلرزیدند، لایهای از عرق و گرد و خاک روی صورتش بود و به شدت ضعیف به نظر میرسید. سر هری نبض میزد."لویی." به آرومی گفت چون باید یه کاری میکرد! باید یه چیزی میگفت! "لویی. حالا دیگه در امانی. حالت خوب میشه. صدای منو میشنوی؟ تو حالت خوب میشه." لویی جوابی نداد اما مشتش دور پارچه لباس هری کمی محکم شد و همین برای هری کافی بود.
خیلی طول نکشید که پرستارها از راه رسیدند و با دیدن زئوس خشکشون زد که البته با فریاد هری به خودشون اومدند. درسته که زئوس قدرتمند بود و حضورش کمی ترسناک بود اما لویی آسیب دیده بود. به هر حال کارش جواب داد و با همراهی پرستارها چند طبقهای بالا رفتند. لویی رو ازش جدا کردند و مشغول بررسی فشار خون، دمای بدن و نبضش شدند و هری رو به گوشهای کشیدند تا وضعیت رو براشون توضیح بده.
YOU ARE READING
Collision [L.S][Z.M]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] لویی یه پری ظریف و کوچولو و حساسه که دوست داره از دید بقیه ترسناک باشه و هری به مردم صدمه میزنه... طبیعتا این دو تا از هم متنفرن! با حضور لیام، گرگ بزرگ و نه چندان بد، که انسانها نقطه ضعفشن. زین، یه انسان با ظاهری فوق العاده...