سلام خوشگلا. حالتون چطوره؟
کامنت یادتون نرهها. اون ستاره پایین صفحه رو هم بفشارید⭐️
ماچ🥰
○●○●○اونها توی دهکده گریم بودند.
اونها توی دهکده گریم بودند!
لویی توی یه دروازهی خراب افتاده بود و به دهکده گریم اومده بود و هیچ راه ایمنی برای برگشت به دانشگاه وجود نداشت و متاسفانه، اون با هری استایلز اونجا گیر افتاده بود. "اوه خدای من!"
نگاهی به جنگل سبز اطرافش انداخت."ببین چیکار کردی آخه..."
هری از روی زمین بلند شد و چمنها رو از روی شلوار جین و آرنجهاش پاک کرد و بعد، سرش رو بلند کرد و یه چشم غرهی کشنده تحویل لویی داد. "من چیکار کردم؟!" با خشم غرید و انگشتش رو با ناباوری به سمت خودش گرفت. "من هیچ غلطی نکردم! تو اون کسی بودی که نتونستی برای سه ثانیه روی اون پاهای کوفتیت بایستی!"
دهن لویی باز موند و ابروهاش با حالت خصمانهای در هم رفت."ببخشید؟ پس کی بود که داشت منو به درِ باز شوندهی اون اتاق فشار میداد؟"
"باز شونده اصلا یه کلمه نیست!" هری پوزخندی زد. "محض رضای خدا تو بال داری. اینقدر سخت بود که ازشون استفاده کنی؟"
"خب تو هم اون توانایی تلپورت به هر جایی که میخوای رو داری... پس جرأت نکن که تمام تقصیرها رو گردن من بندازی! به علاوه، اگر بالهام بهخاطر جوری که منو کاملا وحشیانه به اون در فشار میدادی درد نمیکردند، احتمالا میتونستم ازشون استفاده کنم."
هری چشمهاش رو چرخوند. "اگر برای یه دقیقه مثل یه عوضی رفتار نمیکردی اصلا کارمون به جایی نمیرسید که به در اون اتاق بچسبی!"
"اوه واقعا؟" لویی دستهاش رو به پهلو زد."اگر از همون اول به خاطر دفاعم از خودم اونجوری واکنش نشون نمیدادی، منم کاری به کارت نداشتم."
"رفتارت یهجوریه انگار داری از تمام دنیا خواهش میکنی که توی صورتت مشت بزنن، این رو میدونی دیگه نه؟"
"حداقل من اون کسی نیستم که با خوشحالی اون مشت رو تو صورت بقیه میزنم، مگه نه؟" لویی با خشم گفت و هری لبخند مصنوعیای تحویلش داد. "قطعا نه. برای این کار زیادی ضعیفی."
"اوه میخوای امتحانش کنیم؟"
هری مشتهاش رو باز و بسته کرد و چند تا نفس عمیق کشید و چشمهاش رو بست. فکش فشرده شده بود و رگهای گردنش بیرون زده بود و لویی ازش متنفر بود."نه." وقتیکه دوباره چشمهاش رو باز کرد، به سادگی جواب داد و لویی اخمی کرد.
"نه؟" لویی حرف پسر رو تکرار کرد و به خاطر اینکه هری انقدر زود تسلیم شده، عصبانی بود. لویی کاملا آمادهی یه مبارزه بود. میتونست هری رو زمین بزنه. البته شاید! اما حالا با کنار کشیدن اون پسر هیچکدوم نمیتونستند نتیجه رو بفهمند.
YOU ARE READING
Collision [L.S][Z.M]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] لویی یه پری ظریف و کوچولو و حساسه که دوست داره از دید بقیه ترسناک باشه و هری به مردم صدمه میزنه... طبیعتا این دو تا از هم متنفرن! با حضور لیام، گرگ بزرگ و نه چندان بد، که انسانها نقطه ضعفشن. زین، یه انسان با ظاهری فوق العاده...