💬+⭐️
○●○●○با وجود صمیمیتر شدن زین و لیام و وقت گذروندنشون با همدیگه، لویی و هری یه بار دیگه تنها موندند تا سر خودشون رو گرم کنند. البته نه اینکه هری شکایتی داشته باشه! اگر میخواست صادق باشه فکر میکرد میتونه روزها و شبهاش رو تا ابد فقط در کنار لویی بگذرونه.
مخصوصا اینجا، توی جنگل، جایی که گلهای بابونه هر قدم پسر پری رو دنبال میکردند و لبخندِ روی لبش درخشانتر و زندهتر از هر موقع دیگهای بود.
همین باعث میشد هری بخواد پسر رو ببوسه و لمسش کنه... پشتش رو به یه درخت بچسبونه و کاری کنه که توی دهن هری برای هر نوع نوازشی التماس کنه.
با تکون خوردن دوباره لویی حواس هری از افکارش پرت شد. پسر طوری مصمم قدم برمیداشت انگار که میدونست داره کجا میره و هری فقط توی اون همه سرسبزی و زیر نور خورشید دنبالش کرد و تلاش کرد تا بفهمه لویی قصد داره اونها رو به کجا برسونه.
"نظرت چیه بهم بگی داریم کجا میریم؟" به نرمی پرسید و ابروهاش رو بالا انداخت. "خب، هرولد عزیز، این کار سورپرایزم رو خراب میکنه!"
"اوه، نمیدونستم این یه سورپرایزه."
"خب الان میدونی دیگه، نه؟"
و حالا اونها مقابل یه آبشار بزرگ، شفاف و پر سروصدا ایستاده بودند. هری چیزهای زیادی رو توی زندگیش دیده بود، کوههای مرتفع و اعماق جنگل... اما هیچوقت یه آبشار رو از نزدیک ندیده بود. از جوری که باعث میشد احساس کوچیکی و ناچیزی بکنه یه جورایی خوشش میاومد.
نگاهی به لویی انداخت. هر دوشون در برابر اون آبشار ناچیز بودند، مشکلاتشون ناچیز بود و دلایلی که باعث میشد هری به خودش اجازه نده که احساسی به لویی داشته باشه حالا چیزی حتی کمتر از ناچیز بودند.
لویی که لبخندی بزرگ و درخشان روی لب داشت به سمت هری برگشت تا واکنشش رو ببینه. وقتی که متوجه شد هری از قبل بهش خیره شده بوده گونههای عسلی رنگش گل انداخت و صورتش رو برگردوند تا خجالتش رو پنهان کنه.
"گوش کن هز، میدونم که خوشگلم اما رو به روت یکی از زیباترین مناظر دنیا وجود داره، احتمالا بهتر باشه که بهش توجه کنی!"
احتمالا حق با اون بود اما هری ترجیح میداد یکم دیگه پلک زدن لویی و تکون خوردن مژههاش رو تماشا کنه.
خدایا، اگر فقط مادرش اون رو توی این لحظه میدید... هر چی بیشتر میگذشت کمتر به این موضوع اهمیت میداد. در حال حاضر این فکرِ بیهوده فقط توی ذهنش میچرخید اما هری اهمیتی بهش نمیداد. چون چه اهمیتی داشت که مادرش چه فکری میکنه وقتی که لویی کنارش ایستاده بود و جوری به نظر میرسید که انگار تابستون رو توی دستهاش نگه داشته؟
DU LIEST GERADE
Collision [L.S][Z.M]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] لویی یه پری ظریف و کوچولو و حساسه که دوست داره از دید بقیه ترسناک باشه و هری به مردم صدمه میزنه... طبیعتا این دو تا از هم متنفرن! با حضور لیام، گرگ بزرگ و نه چندان بد، که انسانها نقطه ضعفشن. زین، یه انسان با ظاهری فوق العاده...