« عمارت شیو چینگ»
به دنبال اتفاقات شب گذشته، هوانگ جینگیو به پدر و مادرش زنگ زد. جینگیو سعی کرد احساساتش رو برای خانوادهاش توضیح بده "مامان چرا الان نمیتونم برگردم؟ چرا باید یک ماه صبر کنم؟ نمیخوام میان ترم رو شرکت کنم. لطفا مامان، بذار برگردم یه حسی بهم میگه اونجا یه چیزی درست نیست"
منگ زی، خواهر جینگیو با عصبانیت گفت "حس شمشمت رو نگه دار واسه خودت احمق. اینجا همه چی خوبه" از اونجایی که پدر مادرش موبایل رو روی بلندگو گذاشته و باهاش حرف میزدن، تونست صدای خواهرش رو بشنوه.
دوباره با بیصبری پرسید "جیه حرف نزن. مامان نمیتونم همین الان برگردم؟"
مادرش جواب داد "عزیزم لطفا درک کن. اینطور نباش ما فرستادیمت اونجا تا درس بخونی. لطفا همونجا بمون و میان ترمت رو هم شرکت کن"
"ولی یه حسی بهم میگه ژان..." حرفش با صدای پدرش نصفه موند.
"پسرم اینقدر نگرانش نباش. فقط روی درسات تمرکز کن. ما حواسمون بهش هست"
جینگیو گفت "اصلا میدونید چیه... دیگه این هفته بهتون زنگ نمیزنم... خسته شدم" و تماس رو بلافاصله قطع کرد.
منگ زی پرسید "مامان واقعا فکر میکنی این کله خر اونجا میمونه؟ تنها چیزی که بهش فکر میکنه شیائو ژانه نه چیز دیگه"
مادرش جواب داد "باید بتونیم یک ماه نگهش داریم زویی. در غیر این صورت همه چی به هم میریزه"
یوبین ناگهان پیداش شد و پرسید "کی قراره کجا بمونه؟ چی شده؟"
منگ زی با آرامشی که سعی در حفظ کردنش داشت گفت "یوبین داری بستنی منو میخوری؟"
یوبین درحالی که سعی میکرد خواهرش رو بیشتر عصبانی کنه گفت "آره اتفاقا خیلی هم خوشمزه است. توهم میخوای؟"
منگ زی جیغی از روی عصبانیت کشید "عوضی همینجا وایسا ببینم. امروز روز مرگته"
« عمارت جیمز هوانگ»
سائو شوانگ گفت "شنیدم مامانم چند دقیقه پیش با مامانت حرف میزد. احتمالا درباره یه دورهمی حرف میزدن. امیدوارم همه چی بدون دردسر پیش بره."
هایکوان جواب داد "من بابت عروسیمون نگران نیستم. میدونم همه چی خوب از آب در میاد. فقط فکرم درگیر اتفاقاتی که ماه دیگه پیش میاد شده. هوانگ جینگیو همین الان هم میخواد برگرده و ییبو هنوزم از شیائو ژان خوشش نمیاد. همه چی انگار در هم شده."
شوانگ گفت "منم نگرانم کوان. نمیدونم چطور واکنش نشون میدن. خب دیگه دیر وقته باید بخوابی. شب بخیر عزیزم"
هایکوان جواب داد "شب تو هم بخیر بیبی"
یوچن برادر شوائگ، ناگهان پرسید "داشتی با هایکوان حرف میزدی؟"
YOU ARE READING
𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶
Werewolf─نام فیکشن:࿐🥀I Hate You🥀࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، ازدواج تعیین شده ─نویسنده: ɪɴꜰɪɴɪᴛʏʟᴍ44 ─مترجم: Hani🍓💫 ─روز آپ: شنبه ─وانگ ییبو بدنام ترین و بی رحم ترین پسر دانشگاه و شیائو ژان یه پسر شاد و سرزنده و آروم! وانگ ییبو نه تحمل شیا...