وانگ ییبو و شیائو ژان ساعت 10 صبح به دانشگاه رسیدن. کلاسهاشون قرار بود ساعت 11:15 صبح شروع بشه. وانگ ییبو داشت ماشین رو پارک میکرد که شیائو ژان زودتر از ماشین پیاده شد. پسر هنوز داشت درباره چیزهای نامعلوم غر میزد و وانگ ییبو با حوصله بهش گوش میداد. ییبو از ماشین پیاده شد و خواست یه چیزی بگه که دید یه ماشین با سرعت زیاد داره به سمتشون میاد و چیزی نمونده شیائو ژان رو زیر بگیره.
"تو میدونستی..."شیائو ژان داشت حرف میزد که توسط حرکت ناگهانی وانگ ییبو متوقف شد.
وانگ ییبو قبل از اینکه ماشین به شیائو ژان بخوره، محکم بغلش کرد و کنار کشید. همونطور که گونهی پسر رو لمس میکرد و بدنش رو برای آسیب احتمالی چک میکرد، گفت"خوبی؟ صدمه که ندیدی، نه؟ پات... آسیب دید؟"
ییبو سر راننده ماشینی که بلافاصله از اونجا فرار کرده بود، داد کشید"حرومزاده... اگه پیدات کنم میکشمت...اگه نمیتونی درست رانندگی کنی پس چرا میشینی پشت فرمون؟"
شیائو ژان چیزی نگفت اما سرش رو تکون داد. حسهای مختلفی داشت، چون برای اولین بار بود که ترس رو تو چشمهای وانگ ییبو میدید...ترس از دست دادن...داشت توهم میزد یا درست میدید؟
وانگ ییبو گفت"باشه بریم داخل پس...و بعد از کلاس هم با هم برمیگردیم. همینجا منتظرم بمونم تو خیابون هم نرو، همینجا کنار ماشین منتظرم باش"
"هــــــوم...."
به کلاس اولشون رفتن و شیائو ژان میان میان رو دید که با یه لبخند شیطنتآمیز بزرگی منتظر ایستاده.
شیائو ژان پرسید"چیه؟"
میان میان مستقیما پرسید"رابطه بین تو و ییبو چیه؟"
شیائو ژان با شنیدن این حرف به شدت شروع به سرفه کرد و با خودش فکر کرد"از کجا میدونه؟"
شیائو ژان گفت"هیچی... یعنی... خیلی زود میفهمی... خیلی زود بهت میگم ولی الان نه... باشه؟"
میان میان پرسید"باشه... قول میدی؟"
شیائو ژان جواب داد"آره، آره قول میدم"
بعد از تموم شدن تمام کلاسها، ساعت 14:45 بود و شیائو ژان خسته شده بود. همونطور که داشت از دانشگاه بیرون میومد با میان میان و دوست پسرش حرف میزد، بعد از رسیدن به پارکینگ ازشون خداحافظی کرد و کنار ماشین منتظر ییبو وایستاد.
"چرا الان اونجایی؟این بار چکار کردی؟" وانگ ییبو داشت با تلفن صحبت میکرد و سمت شیائو ژان میومد. وانگ ییبو با عصبانیت تماس رو قطع کرد"باشه...خفه شو. دارم میام. انقدر عصبیم نکن"
شیائو ژان پرسید"کی بود؟"
ییبو سوالش رو با سوال جواب داد"کی میتونه باشه؟"
YOU ARE READING
𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶
Werewolf─نام فیکشن:࿐🥀I Hate You🥀࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، ازدواج تعیین شده ─نویسنده: ɪɴꜰɪɴɪᴛʏʟᴍ44 ─مترجم: Hani🍓💫 ─روز آپ: شنبه ─وانگ ییبو بدنام ترین و بی رحم ترین پسر دانشگاه و شیائو ژان یه پسر شاد و سرزنده و آروم! وانگ ییبو نه تحمل شیا...