صبح روز بعد ساعت هفت صبح بود که شیائو ژان بالاخره به آرومی از خواب بیدار شد. با سردرد بلند شد و با دست سرش رو مالید که چیزی یادش افتاد. بعد از فهمیدن اتفاقاتی که دیشب افتاده بود چشمهاش گرد شد. در کمال تعجب همه چیز یادش بود. بعد از اینکه متوجه شد دیشب چه کار کرده، قرمز شد. هنوز داشت به دیشب فکر میکرد. زیر لب زمزمه کرد"چه خشن منو زمین زد. ولش کن. من گذاشتم... مزهاش... خدایا...دارم به چی فکر میکنم...وای خدا..." و صورتش رو تو بالش پنهان کرد.
متوجه بیرون اومدن وانگ ییبو از حمام نشد. بلند شد تا دمپاییهای روفرشیش رو بپوشه.
وانگ ییبو پرسید"پس بالاخره بیدار شدی؟"
شیائو ژان بلند شد و ییبو رو از پشت بغل کرد"هوم"
"چیزی یادت میاد؟"
شیائو ژان اذیتش کرد تا خجالتش رو پنهان کنه"چرا یادم نیاد؟ باید کاری که دیشب نصفه ول کردیم رو ادامه بدیم؟" و صورتش رو تو گردن ییبو مخفی کرد.
"بیشرم..."
شیائو ژان گونهاش رو بوسید"صبح بخیر نامزد... دوستت دارم"
یه بوسه برای ییبو کافی نبود. شیائو ژان رو روی تخت هل داد و شروع به بوسیدنش کرد. ناگهان یکی در اتاق ژان رو کوبید که از بوسه منصرفش کرد. ییبو با ناراحتی گفت"میدونی که هیچوقت باهات کاری نمیکنم یا نمیبوسمت. دیگه خسته شدم... شاید دیگه نباید تو این دنیا بمونم..."
از پشت در ژو چنگ جیغ زد"شیائو ژان کسی باهات داخله؟ کی داره حرف میزنه؟ هی در رو باز کن. چرا پیش داداشمی؟ شیائو ژان حالت خوبه؟ در رو باز کن"
ییبو آهی کشید"برادر احمقت رو تحویل بگیر..."
شیائو ژان گفت"خوبم داداش بزرگه... تا چند دقیقه دیگه میام"
ژو چنگ دوباره گفت"نه درو باز کن کی داره باهات حرف میزنه؟"
ییبو با عصبانیت گفت"من پیش شیائو ژانم. میخوای صورتمو ببینی؟ صبر کن دارم میام"
شیائو ژان گفت"نه.. نه... اگه عصبانیش کنی کتکم میزنه و شکلاتمم میبره..."
"تو رو میزنه؟ میکـ..." شیائو ژان اجازه نداد ییبو حرفش رو تموم کنه و شروع به بوسیدنش کرد.
ژو چنگ با بیطاقتی گفت"هی بچهها چه غلطی دارین میکنین؟ درو باز کنین..." ناسلامتی برادرش پیش یه غریبه تنها بود.
کریستال ژانگ اومد"آ چنگ چرا داری جلوی در اتاق ژان داد میزنی؟"
ژو چنگ با ناراحتی گفت"مامان... ییبو داخله. بیرون نمیاد اگه داداشمو اذیت کنه چی؟ مامان فقط بهش بگو بیاد بیرون..."
کریستال ژانگ آهی کشید و پسرش رو با خودش برد.
"اما مامان..."
YOU ARE READING
𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶
Werewolf─نام فیکشن:࿐🥀I Hate You🥀࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، ازدواج تعیین شده ─نویسنده: ɪɴꜰɪɴɪᴛʏʟᴍ44 ─مترجم: Hani🍓💫 ─روز آپ: شنبه ─وانگ ییبو بدنام ترین و بی رحم ترین پسر دانشگاه و شیائو ژان یه پسر شاد و سرزنده و آروم! وانگ ییبو نه تحمل شیا...