ساعت 8 شب بود، بعد از اتفاقی که افتاد کارمن لی، کریستال ژانگ، لیو ان جیه و هو شیائو تینگ رو صدا زد و تو اتاقی که اتاق کنفراس صدا میشد صحبت کردن.
" دو ساعت پیش یه نامه قرمز سنتی به دست شن شیائو رسید. دقیقا مثل قبل بود. الان 28 ساله که از اون روز میگذره نمیدونم فرستادن همچین نامهای کار کی بوده. اونموقع یه هشدار بود و بعد از اون هشدار اون اتفاقات افتاد و الان هم همینطور..."
کریستال ژانگ وسط حرفش پرید"کارمن فکر میکنی دوباره یه اخطار باشه؟ دوباره قراره اتفاقی بیفته؟" پیشونی زن کمی از عرق مرطوب شده بود.
کارمن لی محترمانه جواب داد"این بار نه کریستال... این بار نه"
لیو ان جیه پرسید"ما صد در صد مطمئنیم. کسی که قبلا دست به چنین کاری زده بود حالا مُرده...یعنی الان کار کی میتونه باشه؟"
هو شیائو تینگ گفت"باید دوباره همه چیز رو بررسی کنیم... و من فکر میکنم نباید دو روز برای ازدواجشون صبر کنیم. فردا رسیدن به شانگهای باید مراسم ازدواجشون رو برگزار کنیم و بعد میتونیم سریع ازدواج شیائو ژان و وانگ ییبو رو حل کنیم. میدونی میخوام چی بگم نه کریستال؟"
کریستال ژانگ با صدایی لرزون گفت"میدونم... منظورت چیه... آره قراره فردا مراسم عقدشون رو بگیریم. به همه میگم... نباید منتظر بمونیم..."
کارمن لی بهش اطمینان داد"کریستال من بهت میگم قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته. پسر احمق من اینجاست تا ازش محافظت کنه"
کریستال ژانگ گفت"آره میدونم... بیایین دیگه صحبتمون رو تموم کنیم. ما باید سریعا به همه در مورد تغییرات تو مراسم ازدواج اطلاع بدیم"
با این که صحبتشون تموم شده بود اما کریستال ژانگ نمیتونست دست از فکر کردن برداره و عمیقا تو فکر بود. زمزمه کرد"پسـرم ضعیف نیست. اون حادثه ضعیفش کرده... از اولشم پسر من بی گناه و معصوم بود... نمیذارم کسی بهش صدمه بزنه. ما باید سریعا تاریخ ازدواجشون رو مشخص کنیم..." و متوجه ورود لو جیان مین به اتاق نشده بود و اضطراب کاملا تو صورتش مشخص بود.
لو جیان مین"میدونی.. هیچ اتفاقی نمیفته. مگه نه؟"
کریستال ژانگ قاطعانه گفت"میدونم...ما تصمیم گرفتیم فردا ازدواج لولو و سائو یو چن برگزار بشه... و تمام..."
لو جیان مین"خب هر طور که تو بخوایی..."
***
«عمارت هه پنگ»
"دلم میخواد بدونم همون ترسی رو که 28 سال پیش تجربه کرده بود، حس کرده یا نه؟ این همون نامهای بود که ما فرستادیم. مگه نه؟ تو این دفترچهی خاطرات نوشته شده. شن شیائو های بعد از گرفتن نامه واقعا ترسیده...خنده دار نیست خواهر؟" با گفتن این حرف هه پنگ دیوانهوار شروع به خندیدن کرد.
YOU ARE READING
𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶
Werewolf─نام فیکشن:࿐🥀I Hate You🥀࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، ازدواج تعیین شده ─نویسنده: ɪɴꜰɪɴɪᴛʏʟᴍ44 ─مترجم: Hani🍓💫 ─روز آپ: شنبه ─وانگ ییبو بدنام ترین و بی رحم ترین پسر دانشگاه و شیائو ژان یه پسر شاد و سرزنده و آروم! وانگ ییبو نه تحمل شیا...