20

771 186 12
                                    

ژان همراه جینگ‌یو داخل ماشین نشسته بود و جینگ‌یو به سمت مکان همیشگیشون در حال حرکت بود. جایی که می‌رفتن تا کنار هم حرف بزنن و خوش بگذرونن.

ژان پرسید "جینگ‌یو کی برگشتی؟ چرا بهم نگفتی یا حتی پیام ندادی؟ چرا اینقدر یهویی برگشتی؟"
جینگ‌یو جواب داد "شیائو ژان حرف نزن. وقتی رسیدیم حرف می‌زنیم"

ژان با هیجان زیاد گفت "باشه. تازه من باید یه چیزی بهت بگم. خودمم امروز فهمیدم. من خیلی ذوق زده‌ام و تو هم باید حمایتم کنی"

جینگ‌یو با صدای زیر جواب داد "من هم می‌خوام بهت چیزی بگم"

ژان با لوس کردن خودش نالید "واقعا؟ همین الان بگو. خواهش می‌کنمممم"

جینگ‌یو گفت "یه ربع دیگه می‌فهمی. فقط یه کم صبر داشته باش"

ژان گفت "خیلی خب یه ربع دیگه...یه ربع دیگه..." و همینطور به تکرار کردنش ادامه داد.

بالاخره به جای مورد نظرشون رسیدن. بارون بند اومده بود. از ماشین پیاده شدن و لبه پرتگاه ایستادن. شهر زیر پاشون از اونجا به خوبی دیده می‌شد. امروز، روز آرومی بود.

"من اول می‌گم..." هر دو با هم تکرار کردن.
ژان خنده کوچکی کرد و گفت "هیچ وقت اینقدر عجول ندیده بودمت جینگ‌یو. بیا با هم انجامش بدیم. هم زمان میگیم. زود باش"

جینگ‌یو جواب داد "فکر کنم اینطور بهتر باشه. با هم میگیم"

"من ییبو رو دوست دارم..."

"دوستت دارم ژان..."

با هم تکرار کردن و همه چیز در سکوت فرو رفت. هیچ صدایی از دو پسر در نمیومد و ژان دیگه لبخندی به لب نداشت. لبخندش از روی لب‌هاش پر کشیده بود و از طرف دیگه جینگ‌یو کاری جز اشک ریختن از دستش بر نمیومد.

"جینگ‌یو..." ژان اولین نفر سکوت بینشون رو شکست.

جینگ‌یو با دستپاچگی گفت "اهه.. واقعا که...چرا چند روزه چشمام اینقدر میخاره و می‌سوزه. خیلی اعصاب خرد کنه. تازه بخاطر سوزش مزخرف از چشمام آب هم بیرون میاد"

"من متاسفم... من...من نمی‌دونستم... هیچوقت همچین چیزی حس نکردم... من هیچوقت نمی‌دونستم...تو کِی...ببخشید من نمی‌خواستم بهت آسیب بزنم" ژان با گفتن تک تک جملاتش شروع به گریه کردن کرد.

جینگ‌یو همون طور که جلو می‌رفت تا ژان رو بغل بگیره جواب داد "لطفا بس کن کوچولوی من. این که تقصیر تو نیست‌. از وقتی بچه بودیم دوستت داشتم. باید زودتر بهت می‌گفتم. باید می‌فهمیدم بهترین دوستم یه کوچولوی خامه. تقصیر تو نیست"
ژان بین بازو‌های جینگ‌یو باز هم اشک ریخت و گفت "متاسفم جینگ‌یو...من اصلا نفهمیدم از کِی بهش علاقمند شدم...می‌خوام باهاش باشم...من متاسفم جینگ‌یو...متاسفم"

𝘐 𝘏𝘢𝘵𝘦 𝘠𝘰𝘶Where stories live. Discover now