***
با خالی شدن تالار از هر ادمی سانگ هو سمت سهون یورش برد و گردنش را گرفت.
-همه این ها تقصیر توعه!
سهون با زدن ضربه ای به ارنج سانگ هو او را پس فرستاد و خودش را ازاد کردن.
-می بینی چه دردسری درست کردی؟ فکر کردی اون وزیر احمق کوتاه میاد؟ تا انتقامش رو نگیره راحت نمیشه.
سهون کلافه سانگ هو را به عقب هل داد.
+اگر من کاری نمی کردم احتمال زیاد تو و امپراطور اونقدر دست دست می کردید تا اون به مرگ طبیعی بمیره. نمی فهمم چرا کشتن یه خائن اینقدر براتون سخته!
-باورم نمیشه این تویی که این حرف ها رو میزنه. اوه سهون خادم سلطنتی بزرگترین امپراطور ایکوالا به یک خائن حسودی میکنه؟
سهون دندون هاش محکم بهم فشرد و با تنه ای به سانگ هو از کنارش رد شد.
-خوب گوش هات باز کن سهون. با این کار ها فقط وجه خودت رو خراب میکنی.
خواست جوابی ندهد و سکوت کند اما انقدر دلش پر بود و صدای فریادش در گوشش می پیچید که برگشت.
-اصلا من حسود و بی همه چیز! خوب کردم. هرکس رو که بخواد وارد قلمروام بشه از بین می برم. اون عوضی هم باید این بفهمه که داره با دم شیر بازی میکنه. شاید جونگین رو سحر کرده اما من... بیدی نیستم که به این باد ها بلرزم. این خوب توی گوشت فرو کن.
دیگر پاسخی نداد. قدمی تا خارج شدن از تالار نداشت اما چیزی که شنید تمام عضلاتش را فلج کرد و باعث انجماد مغزش شد.
-دوست دارم.
این کشور برای همخوابگی امپراطور با یک مرد چنان فریاد شورش سرداده بود و حالا سر لشکر و محافظ امپراطور کلام عشق به زبان می اورد.
سهون سرش را پایین انداخت.
-امپراطور تو رو زنده نمی ذاره
-تو رو هم زنده نداشته سهون. خودت ببین! بخاطر هرز بازی های اون چطور داری تلف میشی
سانگ هو عصبانی بود. بابت عشق سرکوب شده ای که بخاطر امپراطور در سینه خفه کرده بود. از وضعیت سهون هم عصبانی بود. فکر می کرد اگر کنار بکشد قطعا امپراطور صاحب بهتر و خوبی برای اوست اما حالا چی؟
سهون بخاطر یک خائن بی ارزش چنان درجه خود را پایین اورده بود که میشد به جرم اغفال او را زندانی کرد.
-اون همسر و یک معشوق داره. کیونگسو حتی اگر هم قتلی مرتکب بشه باز هم برای اون مرد جایگاهی بالا در قلبش داره. تو چی سهون؟ تو بین این رابطه بی نقص مثل لکه ای!
بیخیال رفتن شد. انقدر با سانگ هو صحبت داشت که دنبال کردن امپراطور برایش بی فایده به نظر می رسید.
VOUS LISEZ
IQUELA
Fiction Historiqueایکوالا 🛡 کاپل←کایسو، کایهون ژانر←تاریخی، رومنس، درام، اسمات به قلم نارکو ✍️ 1 #Jongin در سرزمینی دور به نام ایکوالا ،فرمانروایی کای بزرگ جریان داشت. یک روز از روز ها به مناسبت به دنیا امدن دومین فرزند کای کبیر جشنی در عمارت خشخاش برگزار شد. رقاص...
