Part 26

248 92 27
                                    


می دانست سرورش حالا در حرمسرا قرار دارد. کیونگسو چندان فرصتی نداشت.

زود تشت های اب را پر کرد و بر سر کیونگسو ریخت.

-عجله کن وقتی نداریم.

کیونگسو سعی کرد تندی سر کثیفش را بشوید. خیس از داخل اب بیرون امد و سهون بسرعت حوله را رویش انداخت و دست لباس برازنده ای داد تا همانند دختران پیشکشی به نظر برسد.

-ببین چی میگم. راهرو خالیه پس کسی تو رو نمی بینه راه حرمسرا رو هم بلدی. فراموش نکن برگشتت به سیاه چال به عهده خودته بهتره قبل از صبح برگردی وگرنه من هیچ مسئولیتی در قبالت ندارم!

کیونگسو خواست تشکر کند که انگشت سهون روی لب هایش قرار گرفت.

-هیس! فقط برو

کیونگسو سر تکان داد و وارد راهرو خالی شد. سر به عقب برنگرداند و به سرعت سمت حرمسرا رفت. نگهبانان به محض دیدن لباس ها و البته اجازه نامه ای که سهون قبل از رفتن به او داده بود درب های حرمسرا را بر رویش باز کردند.

مراسم اعطای مقام در ایکوالا خیلی خیلی خاص بود. حرمسرا که از دو سکو در دیواره های سمت راست و چپ و ستون های بلند تشکیل میشد حالا میزی در وسط ان قرار داده شده بود. میزی بزرگ که تمام هفت دختر دور ان جا بگیرند و در سر ان نیز امپراطور کای.

کنیز ها کوزه های شراب می اوردند و پیاله پر می کردند و زنان سعی می کردند با زبان و شیرین بازی فاتح تخت امپراطوری شوند.

شراب خواری انقدر ادامه پیدا میکرد تا امپراطور و زنان مست می شدند و در اخر یکی از ان ها برای همخوابی انتخاب میشد.

وقتی کیونگسو پا به حرمسرا گذاشت با لپ های گل انداخته و قهقه های زنانه مواجه شد. خونش به جوش امد و هیچ کای را نیز درحال خنده و شراب خواری دید.

-سرورم شما واقعا با مزه هستید

زنی دیگر خنده ای کرد.

-البته اگر به پای من برسند!

با ورود ناگهانی اش، جمع به یکباره در سکوت فرو رفت و همه سر برگرداند تا ببیند تازه وارد مجلس کیست. زنی با موهای بلند و لباسی بنفش رنگ که با اخم هایی درهم مستقیما به چشم های امپراطور نگاه میکند و خط و نشان می کشد.

-تو کی هستی؟

کیونگسو نیشخندی زد و جلوتر امد. پیاله شراب جلوی زن را برداشت و سر کشید.

-باید بگم متاسفم هرزه ها شما در برابر من هیچ شانسی ندارید!

مستقیما سمت امپراطور رفت و چانه اش را اغواگرانه گرفت. زنان همه حیرت زده از کار های تازه وارد گستاخ با چشم های درشت نگاه میکردند.

-شما همین الان برای مقامی می جنگید که از اول برای من بوده.

بی پروا بوسه ای روی لب های خیس کای زد. کای ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد. به کنیز اشاره کرد جامش را پر کند و دوباره محتویات بی رنگ را سر کشید.

IQUELAWhere stories live. Discover now