***
حال خودش را نمیشناخت، بیرون از اقامتگاه امپراطور ایستاد تا کای صدایش بزند. از درون خودخوری می کرد و مثل کوره ای عصبانی بود. انگار خنجری درون قلبش فرو کرده باشند و هربار بیشتر از قبل فشار دهند.صدای خنده های چانیول و کای از درون اقامتگاه میامد. هر چه قدر سعی میکرد برا اعصابش مسلط باشد نمیتوانست.
نفس عمیقی کشید و وارد اقامتگاه شد و سمت حمام رفت. رو پوش بلند تن کای پیچانده بودند و کای همینطور که پارچه را دور خودش گرفته بود سعی میکرد موهای چانیول را خشک کند.
تعظیمی کرد.
-شاهزاده امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید تا بتونم به امپراطور رسیدگی کنم؟
چانیول نگاهی به کای انداخت و با دیدن سر تکان دادن دایی اش. بوسه ای روی گونه های کای که خم شده بود و موهایش را خشک میکرد گذاشت و همراه ندیمه شخصی اش از حمام خارج شد.
-زود بیای دایی
-باشه
سهون لباس های کای را از خدمتکار گرفت و او را هم مرخص کرد.-چیزی شده؟ کای در حالی که روی صندلی نشسته بود پرسید.
-نه سرورم
مرحمی که از گیاهای درمانی درست شده بود را از بالای طبقات چوبی بیرون اورد و کنار پای کای روی زمین نشست.
پشت ساق پای کای زخم عمیقی بود که تقریبا هر شب وظیفه داشت رویش مرحم بگذارد تا بالاخره خوب شود. شب قبل نتوانسته بود این کار را انجام دهد چون کای او را به سرعت مرخص کرده بود.
-سهون چه مرگته؟
سهون همیشه از فرصت هایی که باهم تنها بودند استفاده میکرد و حرف میزد اما اینبار ساکت بود.وقتی مرحم روی زخم پاهایش قرار گرفت از درد هیسی کرد و به شانه سهون چنگ زد.
-میخوای همینطور به ساکت بودن ادامه بدی؟ یا باید به زور و تهدید به حرف بیارمت خادم!
-با من اینطور حرف نزن.پارچه سفید دور زخم پیچید و بلند شد.
-من کیونگسو نیستم که بخوای تهدیدم کنی.
کای ابرویی بالا انداخت.
-چه ربطی به اون داره.
سهون لبش را گاز گرفت و به کای خیره شد. مرد روبرویش حق نداشت اینطور با او بازی کند و بعد مهره جدید را وارد کند و او را بیرون بندازد.
با برخورد لب های سهون روی لب هایش، بوسه عمیقی را شروع کردند.
سهون روی پای کای نشست و کای دستش را پشت سرش قرار داد تا کنترل بوسه را بدست بگیره.
بوسه هولهولکی و پر تنشی بود ولی برای یک لحظه قلب سهون را ارام کرد. کای، امپراطور بزرگترین سرزمین مال اون بود.

ANDA SEDANG MEMBACA
IQUELA
Fiksyen Sejarahایکوالا 🛡 کاپل←کایسو، کایهون ژانر←تاریخی، رومنس، درام، اسمات به قلم نارکو ✍️ 1 #Jongin در سرزمینی دور به نام ایکوالا ،فرمانروایی کای بزرگ جریان داشت. یک روز از روز ها به مناسبت به دنیا امدن دومین فرزند کای کبیر جشنی در عمارت خشخاش برگزار شد. رقاص...