***
مینگ نام اشفته بود چرا که قوای چپ زبان نیز حالا او را حمایت نمی کردند.
ترسش از مردمی نبود که شورش کردند ترسش از کشور به خاک نشسته ای بود که بی سر داشت پر پر می گشت.
-هولین، مهم نیست اگر بمیرن. ارتش باید مقابلشون در بیاد! اگر کشور تضعیف بشه زمینه جنگ های خارجی رو هم پیدا میکنه.
هولین فرمانبردار تعظیم کرد و از تالار خارج شد. مینگ نام راست میگفت هرچند او دلسوز ایکوالا نبود اما از اینده خبر داشت. می دانست اگر دولت تضعیف شود چپ زبانانی که تا به الان به فکر استعمار بودند به پا می خیزند و حمله می کنند. همانطور که همراهی اش کردند که بر تخت بشیند مقابلش قرار می گیرند. مینگ نام خورشید خود را در حال غروب می دید.
ارتش در دسته های سی نفره وارد میدان شد. شلیک گلوله از برجک های نگهبانی تا بستن مچ های شورشیان و دستگیر کردنشان. جهنمی در زمین رخ داده بود.
سهون بازوی کای را گرفت و او را پایین اورد و هردو خم شدن.
-ارتش داره به مردم حمله میکنه
کای نگران زیر سایه بان پناه گرفت.
-اونا رحم حالیشون نیست؟
صدای سومی پاسخشان را داد.
-رحم بلدن ولی ترسیدن
سهون خنجر بیرون اورد و کای را پشت خود راند.
-تو کی هستی!
مرد بلند قد و اندامی ورزیده داشت. تن پوش تنش علامت شیر و از ردای ارتشیان بود. همین سهون را ترساند. کیونگسو خود را به ان ها رساند و با دیدن مرد غریبه به پشت رفت و تا ضربه ای بر مرد وارد کند. جوان جا خالی داد و دستان کیونگسو را پشت کمرش اسیر کرد.
-من غریبه نیستم.
کای سهون را کنار زد. انچه را که می دید باور نمی کرد. در ان وهله نمی شد به چشمانت نیز باور کنی. قلبش در سینه می زد و چشمانش تمنای ریختن می کردن. خواهر زاده اش چه بزرگ شده بود.
چانیول روی زمین زانو زد و سر تعظیم فرود اورد و سپس بر پاهای دایی اش بوسه زد.
-باورم نمیشه.
کیونگسو که خود را رها دیده بود کنار سهون رفت.
-اون کیه.
-خواهرزاده امپراطور، چانیول هرچند خودم باور نمی کنم.
کای خواهر زاده اش را بغل کرد و عطر تنش را بویید. دیگر بوی گل نمی داد و دستانش از پنبه سفید تر و نرم تر نبودند. قدش حالا از او بلند تر و عضلانی تر شده بود. کای با بغض گفت:
-دیدی بهت گفتم صبر کن؟ برای قضاوت خودت زود بود. حالا ببین مردی شدی
چانیول لبخند زد. حالا که دایی اش اینطور او را وصف کرده بود احساس غرور می کرد.
YOU ARE READING
IQUELA
Historical Fictionایکوالا 🛡 کاپل←کایسو، کایهون ژانر←تاریخی، رومنس، درام، اسمات به قلم نارکو ✍️ 1 #Jongin در سرزمینی دور به نام ایکوالا ،فرمانروایی کای بزرگ جریان داشت. یک روز از روز ها به مناسبت به دنیا امدن دومین فرزند کای کبیر جشنی در عمارت خشخاش برگزار شد. رقاص...