-من مجازاتم رو قبول کردم. شما بهتر حواستون به خودتون باشه.
سهون از شدت عصبانیت پلک هایش را بهم فشرد و ناگه پارچه مشکی اش را پایین کشید.
چانیول نمی توانست انچه را که می بیند باور کند.
-ت...تو... زنده ای!
سهون ارزو کرد کاش مرده بود. کاش همان لحظه که چاقو در سینه اش فرو رفته جانش را از دست می داد. اخم کرد و با نگاهی سرزنشگر گفت:
-همراهم بیا!
افراد سهون بازو های چانیول را گرفتند و او دیگر مقاومت نکرد و همراهشان شد. خبر پیچیده بود و جمعیتی از نگهبان ها سمتشان هجوم اوردند. چانیول به سرعت همراه دسته شد و با ان ها جنگید. هم سهون و هم چانیول ماهرانه شمشیر هایشان را به رقص در می اوردن و ضربه می زدند. باید فرار می کردند چرا که هرچقدر از نگهبانان را میکشتند بر تعدادشان اضافه می شد.
-زودتر شاهزاده رو خارج کنید.
چانیول فریاد کشید و نگهبان روبرویش را زمین زد.
-نه سهون! من بدون تو اینجا رو ترک نمی کنم.
از کی تا حالا ان دو انقدر با هم صمیمی شده بودند. سهون خم شد و زیر پای مرد روبرویش را خالی کرد.
-ببریدش
افرادش دست از جنگیدن برداشتند و سعی در مهار چانیول کردند.
-اگر بار دیگه از دستت بدیم امپراطور من میکشه.
سهون عصبی فریاد زد.
-من همین الانش هم مردم. زودتر برو!
باید بخاطر کای و این سرزمین می جنگید. پس شمشیرش را مقابل نگهبانان سلطنتی قرار داد. بازویش اسیب دید و خون چکه کرد. سایر که فرصت را غنیمت شمرده بودند حمله ور شدند و عده ای دیگر برای دنبال کردن چانیول سهون را رها کرده و پی ان ها رفتند. سهون به سرعت گلوی ان ها را برید و با گرفتن بازویش سمت حمام خادم ها در پشت قصر دوید.
نفس نفس می زد و اسیب بازویش او را بی جان تر می کرد. حمام خالی بود چرا که فقط در روز های خاصی اجازه حمام داشتند. کشو ها را در پی یافتن لباسی زیر و رو کرد می توانست سر و صدای نگهبانان را که اتاقک ها را دانه به دانه می گشتند بشنود. لباس خودش را دراورد و دور بازویش بست و لباس خادمان را پوشید. روبنده را در نیاورد و خم شد.
درب اتاقک با لگدی کنده و کج شد. سهون سعی کرد ارامش خود را حفظ کند.
نگهبان سمتش رفت و نوک شمشیر را دقیقا کنار گردنش قرار داد.
-روبنده ات رو کنار بزن.
سهون بادستان لرزان روبنده را کنار زد و سریع سرش را پایین اورد و ادای احترام کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/283423024-288-k307796.jpg)
YOU ARE READING
IQUELA
Historical Fictionایکوالا 🛡 کاپل←کایسو، کایهون ژانر←تاریخی، رومنس، درام، اسمات به قلم نارکو ✍️ 1 #Jongin در سرزمینی دور به نام ایکوالا ،فرمانروایی کای بزرگ جریان داشت. یک روز از روز ها به مناسبت به دنیا امدن دومین فرزند کای کبیر جشنی در عمارت خشخاش برگزار شد. رقاص...