نامه ها

97 25 5
                                    

این بخش شامل نامه هایی هست که سهون بعد از ترک قصر و سفرش برای امپراطور می نویسه و از حال و اوضاعش میگه. 


درود بر بزرگ بزرگان؛ امپراطور کبیر کـای

امپراطور زنده باد. اینکه چه شد قلم به دست شده و نامه ای نوشتم را نمی دانم. شاید از وقت زیاد و شاید از دلتنگی بی حد و اندازه ام است.

دروغ نیست اگر بگویم هر لحظه و هرکجا به یادتان هستم. فراموش کردن خاطرات شیرینی که با شما داشتم غیر ممکن است. نمی دانم این نامه چطور به دستتان خواهد رسید. چه کسانی این بین نامه را خواهند خواند و از متونش با خبر خواهند شد برای همین از نوشتن کلمات عامیانه پرهیز کردم تا احترامتان را نگاه دارم.

حالم خوب است. البته نمی دانم تفسیر شما از خوب بودن چیست. گاهی اوقات احساس تنهایی می کنم و مرور خاطرات گذشته تبدیل به عادتم شده. فرستادن جیهون به عنوان همراهم درایت شما را می رساند هرچند او هنوز دلش با من صاف نشده اما باز همسفر و همراه خوبی است.

مردم اینجا مهربان و مهمان نوازند اما نمی شود نگاه های پر حسرتشان را نادیده بگیرم. من فرستاده سلطنتی هستم و در کنار امپراطور زندگی کردم. ان ها هرموقع زمان اضافی داشته باشند از من میخواهند تا از شما برایشان بگویم. شاید باید به فکر نوشتن کتابی از زندگی شما باشم البته اگر اجازه اش را به من بدهید.

می توانم حال معشوق سلطنتی را جویا شوم؟ کسی که توانسته طعم عشق ملوکانه را بچشد قطعا انسان خوش اقبالی است.

سرورم، مبالغه نمی کنم اما اسمان اینجا بدون شما دلگیر است. حسرت دیدنتان را دارم اما مصلحت در این است که دور باشم. نمی خواهم خاطرتان را مشوش کنم.

همیشه سالم و همیشه شاد باشید.

خادم سلطنتی؛ سهون







درود بر بزرگ بزرگان؛ امپراطور کبیر کـای

دیروز نامه ای از دربار دریافت کردم. وزیر لی لیم من را به پایتخت فرا خوانده بود تا به عنوان سرلشکر به کشورم خدمت کنم. او همچنین مرا همراه عزیز امپراطور خطاب کرده بود.

این عنوان کمی مرا شاد کرد. میخواهم بپرسم باید از چه کسی بابتش قدردان باشم.

سرورم... ایکوالا سربازی قدر تر از شاهزاده چانیول به خود ندیده و این سمت تا زمانی که او زنده است برازنده ایشان است.

IQUELAWhere stories live. Discover now