ساعت دقیقا نه و دوازده دقیقه رو نشون میداد.. اشکاش گوله گوله پایین ریخت و همونجا روی زمین نشست و زار زد..طبق معمول استخوناش درد میکرد، دلش واسه اغوش گرمی که معتادش بود تنگ شده بود، واسه چشمای منتظر و مهربونش وقتیکه توی ایستگاه اتوبوس منتظر جونگکوک مینشست تا باهم به خونه برگردن،
واسه دستای بزرگ و گرمش که همیشه اماده ی جا دادن دستای جونگکوک تو خودشون بودن.. دلش واسه بوسیدنشم تنگ شده بود یا حتی یکی شدناشون اما بیشتر از همه دلتنگ بغلش بود.. بغلی که از لحظه ی اشناییشون درست از همون ده سال پیش تماما مال خودش بود.. مال خوده خودش..
.
.جونگکوک
مگه قلب لامصب ادم از چی ساخته شده.. این یه تیکه ماهیچه چطوری کار میکنه که درد جدایی و دلتنگیم برای تو همچنان دردش بیشتر از زخم بزرگیه که با تیکه ی شیشه کف پای راستم افتاده و خونریزی بدی داره؟
( یاا جئون جونگکوک حق نداری ارزش عشق و بیاری پایین.. عشق قشنگترین و ناب ترین حسیه که ادما میتونن تجربش کنن..)
نه نه..
لعنتی الان نباید صدای دوست داشتنیش تو گوشم بپیچه... الان نه الان ساعت عاشقیمونه ولی من.. من .. من ندارمش
فین فینی میکنم و به بیرون پنجره زل میزنم..
نگاه میکنم ولی چیزی از بیرون نمیبینم.. مشکل از پنجره ها نیست من حواسم پی خاطره هامونه.. ذهنم درگیره نداشتنته..
ولی مهم نیست چقدر داد بزنم هیچوقت جوابی نمیگیرم، من فقط ندارمت..
انگار که سهم من نیستی انگار هیچوقت سهمم نبودی... چقدر این جمله دردناکه
از جام بلند میشم.. احتیاج دارم بخوابم.. نه حقیقتش احتیاج دارم بمیرم، اما.. اما بهم اجازش و ندادی پس فقط کاش امشب تو نخوابم نیای عزیز..
روی تخت دراز میکشم و یه تیکه پارچه میبندم دور پای زخمیم.. پتو رو میندازم رو خودم و دوباره دعا میکنم تا بخوابم نیای.. میدونی چرا؟
خب وقتیکه خوابت و میبینم .. همه چی خیلی خوب و رویاییه.. درست مثل یه رویا تو هنوز هستی.. هنوز باهمیم.. عاشقمی..
تو خونمونی، بعضی وقت ها به گلدونا آب میدی و بعضی وقتها برام غذا درست میکنی یا تو کتابخونه ات که بعد از تو هیچ کس بغیر از خودم حق رفتن به اونجا و نشستن رو نیمکت مخصوصت رو نداشته، نشستی و کتاب میخونی
بعد من میام پیشت، طبق عادتی که من برای از یاد بردنش چندین بار مردم و زنده شدم.. پشت دستم بوسه ای میزاری و باعث میشی دلم بیشتر از همیشه برات پر بزنه..
من و به طرف خودت میکشونی و رو پات مینشونیم.. سرم و از پشت به سینه ی محکمت تکیه میدم و تو برام کتاب میخونی...
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...