part 26

131 20 31
                                    

جیمین: اینکه خیلی وقته عاشقتم و اینکه چندین ساله دیوونه ی چشمای گربه ایت شدم ولی هیچوقت جرات گفتنش و بهت نداشتم.. یونگیا من خیلی قبلتر از اینکه تو منو ببینی و از من خوشت بیاد دوستت داشتم

یونگی با ذوق لبخند لثه ایش و زد و جیمین و بیشتر از قبل شیفته ی خودش کرد و بعد بینیش و به بینی جیمین مالوند و درست قبل از اینکه یه بوسه ی پرمعناتر رو با طعم تردیلا و پنیر شروع کنه، گفت: پس اماده ای جایزه ی بزرگتری که گفته بودمو امشب بهت بدم؟

جیمین اینبار بدون خجالت سرش و بالا پایین کرد و همینکه لب هاشون برای بار دوم روی هم نشست از شوق و شور و هیجان زیاد جیغ خفه ای کشید...

.
.
.

تهیونگ: یونگی هیونگ پیام داده میخوان دوتایی برگردن خونه

جونگکوک لباش و جلو داد: بچه ی بد همه ی تردیلاهامو خورد حالا هم داره فرار می‌کنه

تهیونگ: هنوز یه عالمه تردیلا برات مونده

جونگکوک یه تیکه رو دهن تهیونگ گذاشت و گفت: کمه بعدا برام دوباره بخر

تهیونگ خندید: باشه نی نی کوچولو

جونگکوک ضربه ای با پاش به پای تهیونگ زد و اونها هم دوتایی به خونه برگشتن....

.
.
.

به خونه که رسیدن مثل تموم راه در حال بوسیدن همدیگه بودن که با وول خوردن یونی بین پاهاشون کارشونو متوقف کردن

جیمین یونی رو بغل گرفت و کلی نوازشش کرد: پسرک خوشگل من ببخشید که تنها موندی گرسنته اره؟

یونگی غذای یونی رو از کابینت بیرون اورد و توی ظرف مخصوصش ریخت

جیمین هم براش آب پر کرد و یونی با دیدن غذاش ذوق زده از بغل جیمین بیرون اومد و به سمت شامش رفت

یونگی دست جیمین و گرفت و به سمت اتاق خواب بردش

جیمین خندید: اینهمه عجله برای چیه؟

یونگی: واقعا نمیدونی؟ یا نمیخوای امشب رابطه داشته باشیم؟

جیمین کمی خجالت زده گفت: نه میخوام ولی...

یونگی پالتو و کت خودش رو دراورد و گفت: ولی؟!

جیمین هم کت و بافت تنش و دراورد و خیلی جدی گفت: ولی بیشتر از ذوق استرس دارم چون این اولین بارمه و حتی نمیدونم واسه چی باید ذوق داشته باشم و همش نگران اینم انقدری جر بخورم که دیگه سوراخم قابل استفاده نباشه و اختیار ریدنمو از دست بدم

ToscaWhere stories live. Discover now