part 12

222 33 244
                                    


به اتفاقاتی که افتاده بود فکر کرد و سعی کرد بفهمه چه اتفاقی براش افتاده اما چیزی دستگیرش نشد...

اون دو خاطره ی خودکشی ای که با تهیونگ ‌گذرونده بود خیلی واضح تر و واقعی تر از این بودن که خواب باشن

مطمئن بود این وسط یکی داره دروغ میگه.. یه چیزی دروغ بود ..

توی ماشین که نشستن، جونگکوک آستین هوسوک و گرفت و گفت: هیونگ گفتی دیشب تو دسشویی خوابم برده بود؟

هوسوک نگاهش و از نامجون و یونگسانی که با دکتر حرف میزدن گرفت و به جونگکوک داد: اره .. یخورده دیر کردی منم نگرانت شدم اومدم دنبالت که تو یکی از اتاقکای دسشویی پیدات کردم

جونگکوک با انگشت اشارش شروع به ور رفتن با پوست کنار انگشت شستش کرد و با یه پوزخند گفت: بنظرت مشکوک نیست؟ من خواستم فقط دستم و بشورم بعد تازه از این اخلاق ها ندارم تو مکان عمومی خوابم ببره چیشد که یهو تو دسشویی عمومیه یه رستوران خوابیدم؟!

هوسوک دوباره نگاهش و از اون سه نفری که جلوی ساختمون بیمارستان در حال حرف زدن بودن گرفت و گفت: چی؟ اها اره عجیبه یخورده ولی توی این یه هفته خیلی کم خوابیدی

جونگکوک: چقدر طول کشید تا بیای دنبالم؟


هوسوک: اومم نمیدونم زمان دقیقش و یادم نیست اما مطمئنم بیشتر از یه ربع بیست دقیقه بود.. چطور؟

جونگکوک: چرا زودتر نیومدی دنبالم؟


هوسوک: خب میدونستم کلی در های مختلف و تو در تو اونجاست گفتم شاید طول میکشه دسشویی و پیدا کنی بعد با خودم گفتم الان میای شاید رفتی اونجا فهمیدی دسشویی داری چه میدونم همش میگفتم اگه یذره بیشتر صبر کنم برمیگردی



با اومدن یونگسان و نامجون داخل ماشین دیگه جونگکوک حرفی نزد


هوسوک: چی گفتین اینهمه؟



نامجون: هیچی یه دو تا سوال داشتیم فقط


جونگکوک نیشخندی زد و سر تکون داد


یونگسان: جونگکوکا دکتر یخورده دارو نوشته برات

جونگکوک: من دارو نمیخورم


یونگسان: چی؟ چرا مثلا؟


نامجون: نمیشه جونگکوکا تو این یه مورد حق نه اوردن نداری.. قضیه ی سلامتیته نمیتونم اجازه بدم با لجبازی خودت و نابود کنی


جونگکوک: مشکوکه من هنوزم بغلش و خوب یادمه قضیه مشکوکه


هوسوک: چی میگی جونگکوک داری میترسونیم


جونگکوک: میخواین من حالم خوب بشه؟

هر سه نفر سر تکون دادن...


ToscaWo Geschichten leben. Entdecke jetzt