part 20

177 22 20
                                    


باورش نمیشد تونسته سه سااال تمام از محبوب قلبش دور مونده باشه، با خودش فکر میکرد چطور اون همه وقت رو تاب آورده الکی که نبود هزار و صد و چهل و دو روز از آغوش جانانش جدا بود...

تهیونگ بوسه های ریز و درشتش و آروم آروم روی گوش و گردن و صورتش پیاده میکرد و بیشتر از قبل ریتم ضربان قلب جونگکوک رو به بازی میگرفت...

چطور بعد از اینهمه سال هنوز قلبش همونقدر محکم برای تهیونگ به لرزه در میومد رو نمیدونست ولی احتمالا اینهم به فرشته بودن تهیونگ ربط داشت!

تهیونگ: ابدِ من!

جونگکوک با یه نیش باز سرش و عقب اورد و چشمای خندونش و خمار کرد و صدای هوم مانندی از خودش دراورد

تهیونگ: خیلی دوست دارم خیلی زیاد

جونگکوک خنده ی مستانه ای کرد و چشماش و که هر لحظه بیشتر توش اشک جمع میشد به چشمای خوشگل جانانش دوخت و گفت: بیشتر بگو میخوام انقدری این مدلی صدام کنی و بهم بگی عاشقمی که از شنیدنش خسته شم

تهیونگ خندید و جونگکوک بار دیگه میون آوای خنده های زیباش عاشق فرشته ی زندگیش شد...

لبخندی زد و گفت: بخند تهیونگ همیشه برام بخند خنده هات حال دلمو خوب میکنه

تهیونگ شیفته وار به چشمای گرد و درخشان خرگوشکش زل زد و آروم زمزمه کرد: میشه ببوسمت؟

جونگکوک بیشتر از قبل خودش و به بدن تهیونگ چسبوند و گفت: تو ژاپن خوب بودی خاک کره چیکار میکنه باهات که باز این مدلی میشی؟؟

تهیونگ: چه مدلی؟

جونگکوک: برای بوسیدن من احتیاج به اجازه گرفتن نداری عزیزدلم فقط انجامش بده مثل وقتیکه تو ژاپن بودیم

تهیونگ: اخه خب من راستش کار تو ژاپنم اصلا خوب نبود خرگوشک من می..

جونگکوک انگشتش و محکم روی لبای تهیونگ فشار داد و حرفش و قطع کرد و گفت: چرت و پرتای فرشته ای و خوب بودن خارق العاده ات و پیش من بذار کنار عشقم.. فقط منو ببوس باشه؟

تهیونگ دلش میخواست بگه کنار گذاشتن اصل و ذات وجودیش یه کار نشدنی و محاله اما مثل همیشه تمرکزش و روی خواسته ی معشوق زیباش گذاشت و لب هاشون و بهم پیوند داد...

بوسه های اونشب دقیقا رأس ساعت عاشقیشون شروع شد و تا ساعتها بعد از نیمه شب ادامه داشت..

جونگکوک

امشب با عشق بوسیدمت، با عشق بوسیده شدم..

از سر شوق و هیجانِ رسیدن بهم تا نیمه های شب تو آغوش هم بودیم و تا میتونستم بوسیدمت و از سر شوق و هیجان جواب تک تک بوسه هام رو دادی.. بوسه هامو روی جای جای تنت گذاشتم تا دلتنگی سه سالم رو جبران کنم و تو هم متقابلا به تلافی تموم ندیدن ها و نرسیدن هامون منو بوسیدی و لبات و روی بدنم چرخوندی اما..

ToscaWo Geschichten leben. Entdecke jetzt