آرمین بالهای مشکی خودش و باز کرد و با ابهتی که همیشه در وجودش بود، از بین سربازان و پایین رتبه ها رد شد و خودش رو به زیرزمین رسوند: ببینم امروز چیکاره ای پسرم؟جونگکوک ضعیف تر و خسته تر از همیشه گفت: شما بالاخره اینجایین
آرمین: بگو ببینم موفق شدی یا نه؟
جونگکوک کمی تکون خورد: میشه اول دستامو باز کنید؟ دیگه خون بهشون نمیرسه
آرمین: این کار بهت کمک میکنه پس نه
جونگکوک آهی کشید و همونطوری که مثل مسیح به صلیب کشیده شده بود، گفت: از تهیونگ چخبر بابا؟ چرا نمیاد به دیدنم؟
آرمین: چون هنوز نمیدونه تو زنده ای
جونگکوک بسرعت سرش و بالا اورد و بهت زده گفت: چی؟
آرمین: همون که شنیدی.. دستور اعلی حضرت بود
دل جونگکوکِ بیچاره مثل سیر و سرکه شروع به جوشیدن و بیقراری کرد... یعنی تو این مدت چی بر سر فرشته ی عزیزش اومده؟
آرمین: و محض اطلاعت فردا عروسیشه
جونگکوک با ناباوری و قلبی دردمند پرسید: چ چی؟
آرمین: جفتش پیداش کرده.. خانوادش هم راضین که زودتر ازدواج کنه، حتی اجازه ی فرشته های اعظم هم صادر شده قراره فردا عهد و پیمان ببندن
جونگکوک لباش و لرزید و چشماش اشکی شد، قلبش سنگین شده بود و درد وحشتناکی تو وجودش افتاده بود: خودش چی؟
آرمین: خودش چی!
جونگکوک: چه حالی داره؟ حالش خوبه؟
آرمین نگاهی به اطراف انداخت و برای احتیاط در اتاق رو بست و پسر و با یک اشاره به زمین اورد و با صدای آهسته ای در گوشش گفت: یکبار میگم پس خوب گوش کن.. سرورمون لوسیفر با عهد و پیمان بستنِ ما و ساموئل زاده ها بشدت مخالفه چون میگه اونا زیادی خوب و پاک و روشنن پس از من خواست بهت بگم تهیونگ دوست نداره و رهات کرده اما یونجون از عشق افلاطونی بین شما دو تا زیاد برام گفته...
نمیتونم باهات اینکارو بکنم جونگکوکی پس خوب گوش کن از امروز تا فردا دقیقا یکروز کامل تا قبل از عهد بستنشون فرصت داری... تو این یه روز هم باید بالهات و بیرون بیاری هم بتونی پرواز کنی هم کل کتاب قانون رو از حفظ باشی
جونگکوک با بهت به پدر جدیدش خیره شد، حفظ کردن کتاب قانون کاری نداشت همین الانش بیشترش و تموم کرده بود اما پرواز اونم وقتی جونگکوک حتی بالهاش و حس نمیکرد یه آرزوی احمقانه بود!
آرمین: اره شاید یکم نشدنی بنظر بیاد اونم وقتی هفتاد روزه هیچ نتیجه ای حاصل نشده اما باید بشه.. مگه نه؟ بخاطر تهیونگ و عشقتون باید بشه این واقعا اخرین فرصتته
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...