part 18

191 26 78
                                    

تهیونگ: جونگکوک نباید راجب اینجا حرفی به کسی بزنی.. راستش همینکه برگردیم تو فکر میکنی خواب دیدی ولی اگه چیزی یادت اومد هم نباید به کسی حرفی بزنی باشه؟

جونگکوک سر تکون داد و گفت: چیزی نمیگم ولی حق نداری از کنارم تکون بخوریا

.
.

تهیونگ یک مرتبه فکری به ذهنش رسید و با هیجان از جا بلند شد و گفت: جونگکوکا بیا بریم اطراف و نشونت بدم

جونگکوک با ذوق گفت: جدی؟ میتونم؟ اشکالی نداره؟

تهیونگ همونطور که جونگکوک و همراه خودش میبرد گفت: بهرحال که تو از اینجا چیزی یادت نمیمونه

جونگکوک به کمک تهیونگ سوار بالون شد و گفت: چرا یادم نمیمونه؟ اینجوری که خیلی بده ...

تهیونگ: این قانون نبوتوعه .. میدونی تا حالا ادم زنده ای این مدلی مثل تو اینجا نبوده ولی گهگداری آدمایی که زندگی نباتی دارن یا ادمایی که در حال رویا دیدن هستن، راهشون و گم میکنن و این اطراف پرسه میزنن ولی بهشون اجازه نمیدیم وقتی به دنیای خودشون برگشتن و بیدار شدن چیزی از اینجا یادشون بیاد

جونگکوک با ناراحتی تکونی خورد و معترضانه گفت: چرا؟ من دلم میخواد یادم بیاد فرشتمی

تهیونگ لبخندی زد و چهره ی نورانیش از همیشه بیشتر درخشید، جونگکوک همونطور که مسخ زیبایی هاش شده بود گفت: یعنی برگردیم دیگه بال های خوشگلت و بهم نشون نمیدی؟

تهیونگ: خب نمیتونم جانان..

جونگکوک پکر شده زیر لب غرغر کرد و نگاهش و به سمت دیگه ای داد.

.
.
.

تهیونگ تمام تلاشش رو کرد تا با نشون دادن زیبایی های وصف نشدنی نبوتو دوباره عشقش روخوشحال کنه و لبخند به لبهاش بیاره...

از باغ های میوه و دشت های گلهای رنگارنگ که پر بودن از زنبور و پروانه گرفته تا آبشار های خروشان و مدرسه ی تهیونگ، مدام به بخش های مختلف سر میزدن و مغز جونگکوک هر لحظه بیشتر از قبل از دیدن و درک اون همه زیبایی رد میداد...

توی این سرزمینی که تهیونگ نبوتو خطابش میکرد چیزهایی بود که جونگکوک هیچ ایده ای براشون نداشت...

مثل اتاق های خالی ای که وسط یه دشت پر از گل های سرخ رنگ شقایق وجود داشت و داخل اونها فقط یه صندلی بود که رو به نور گذاشته شده بودن، اونجا هوا از همه جای نبوتو مطلوب تر و فضاش زیباتر بود و جونگکوک هر چقدر که بو میکشید متوجه نمیشد اون منبع بوی خوش از کجا داره میاد ولی بوی خوب و مست کننده اش شبیه عطر محبوبش بود...

جونگکوک: چرا یه صندلی تو اتاق ها گذاشتن؟ اینجا چقدر خوبه بیشتر بمونیم بوی خوبی هم میده

ToscaDonde viven las historias. Descúbrelo ahora