سلام به همه ی ریدرای عزیز توسکا که هیچوقت حقشون این نبود داستانی که دوست داشتن انقدر وقفه بخوره و میدونم من هرچی بخوام راجب این وقفه بگم بهانست پس چیزی نمیگم فقط از ته قلبم ازتون معذرت خواهی میکنم(╯︵╰,)اینطور نبود که به توسکا و ریدراش اهمیت ندم چون هرکدوم از داستان هایی که مینویسم برای من مثل بچه هامن و خب بخاطر اینکه خیلی روشون حساسم و همینطور واسه شما عشقا و وقتی که پای داستان میذارید احترام قائلم، اصلا دلم نمیخواد چیزی رو به خوردتون بدم که ارزش خوندن نداشته باشه و خدای ناکرده فکر کنید قدرتون و ندونستم و براتون احترام قائل نیستم...
و بخاطر همین چیزا و یه بلاک ذهنی گنده برای یه مدت خیلی طولانی نمیتونستم چیزی بنویسم و سه تا از استوری های در حال آپم نصفه نیمه رها شد..
واقعا بابتش متاسفم ولی خب من اگه توی اون زمان حتی کلمه ای مینوشتم چیزی جز یه داستان مسخره و سطح پایین ازش در نمیومد پس قلمم و زمین گذاشتم تا بریو نیو ورلد و توسکا و زاغه ی عزیزم و با کلمات خودم نابود نکنم و در واقع با اینکار نجاتشون دادم..
از بحث غیبت صغری کبری من بگذریم باید بگم بیشتر از یک ماهه که توسکا کامل شده و آماده ی خوندن و آپ شدن اما از حدود دو ماه پیش تو این مملکت حالمون خوب نیست
از اعتراض و نارضایتی از شرایط بنظر من خیلی معجزه وار رسیدیم به شروع یه انقلاب.. و خب من هیچ جوره نمیتونستم به خودم اجازه بدم تو اون روزایی که هممون در حال هشتگ زدن و سوگواری واسه از دست رفته هامون و خون های ریخته شده بودیم بیام داستان آپ کنم(*﹏*;)
حتی الان هم وضعیت تغییر نکرده اما فکر میکنم اگه بیشتر از این توسکا رو به حال خودش رها کنم اونم در حالیکه داستانش کامل نوشته شده دارم به شما عزیزان بی احترامی میکنم، پس با خودم گفتم من مینویسم
اره میام مینویسم هر چند روز یکبار چند قسمت از توسکا رو آپ میکنم ولی هیچ انتظاری ازتون ندارم که بخونید و ازش حمایت کنید فقط میون انقلاب کردناتون و جنگیدناتون اگه خواستید حال و هواتون و عوض کنید کمی به خودتون استراحت بدین و اگه برای اینکار توسکا رو انتخاب کردین من خیلی خوشحال میشم و قول میدم بین سرکار رفتن خودم و انقلاب کردنم، حتما وقتم رو بذارم تا اینجا براتون بنویسم❤
ولی خب اگه هیچ فرصتی ندارید که اینروزا چیزی بخونید یا اصلا بهتون نمیچسبه( که خب طبیعی هم هست اینروزا همه چی طعم و رنگ و مزش و از دست داده) فدای سرتون توسکا اینجا میمونه هر وقت دلتون خواست بیاید و ادامه ی داستان و بخونید.
راجب زاغه هم بگم که به محض اینکه اون هم کامل بشه بعد همش و آپ میکنم چون دیگه دلم نمیخواد بین داستانام وقفه بیفته.. بهتون هم قول میدم واسه فیک های بعدی تا کامل نشده بود چیزی ننویسم.
و خب توسکا بیاین یه خلاصه ی کوچولو ازش بخونیم و بریم واسه بقیه ی داستان....
خلاصه:
جونگکوک بالاخره متوجه رازهای تهیونگ میشه و میفهمه که جداشدنشون و تموم اتفاقهای ناگواری که تا به الان براش رخ داده بخاطر اینه که تهیونگ فرشته است و از جنس آسمون اما خودش آدمه و زمینی..و همچنین متوجه میشه تهیونگ فرشته ی نگهبانش بوده و بخاطر اینکه عاشق جونگکوک میشه و قوانین و زیرپا میذاره اون و از این سمت برکنار میکنن و میذارنش تا فرشته ی آنکوکو باشه
تهیونگ بخاطر اینکه میخواد مراقب جونگکوک باشه و اونو رها کنه تا سرنوشت واقعیش براش اتفاق بیفته به هیچ عنوان بهش روی خوش نشون نمیده اما وقتیکه برای بار دوم بخاطر عشق و علاقش به جونگکوک به زندان میفته، برادرش هیونگ شیک میاد و همه چی رو برای جونگکوک تعریف میکنه و اونو با خودش به آسمون و سرزمین خودشون، نبوتو میبره..
جونگکوک همچنین متوجه میشه تهیونگ قبلا از عزرائیل قول گرفته تا وقت خودکشیش اولین کسی باشه که میفهمه و در هر حالتی اجازه داشته باشه تا ظاهر شه و جونگکوک و نجات بده پس جونگکوک سعی میکنه یبار دیگه دست به خودکشی بزنه تا بلکه تهیونگ آزاد بشه موفق هم میشه اما متاسفانه خیلی زود دوباره تهیونگ و دستگیر میکنن و به زندان میبرن و جونگکوک توسط فرشته ی نگهبان خودش، یونجون که از نوادگان لوسیفره میفهمه که هیچ راه نجاتی براشون وجود نداره الی متوسل شدن به ابلیس پیر...
جونگکوک با شیطان قرار داد میبنده اما حتی نمیدونه چه قراردادی و فقط میدونه چهل و نه روز دیگه باید به نبوتو و خونه ی شیطان برگرده اما در ازاش تهیونگش برای همیشه آزاده و دیگه بابت عشقشون زجر نمیکشه...
پس با شیطان عهد میبنده و تهیونگ آزاد میشه و حالا بقیه ی ماجرا....
VOUS LISEZ
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...