ساعتی گذشت و هنوز هم کاملا گریه ی جونگکوک بند نیومده بود، تهیونگ مجبورش کرد کمی غذا بخوره اما نمیتونست و به پنج شش قاشق بسنده کرد و اینبار سرش و روی پای تهیونگ گذاشت و یکی از دستاش و با دوتا دستش گرفتصدای زنگ گوشیش که بلند شد، یک مرتبه یاد عزیزانش افتاد که ازش خبر نداشتن و حتما تا الان کلی دلواپسش شدن..
بلند شد و گلوش و صاف کرد و گوشیش و جواب داد...
هوسوک هیونگش بود، از همون اول کلی داد و بیداد کرد و جونگکوک مجبور شد گوشی رو دور تر از گوشش بگیره
هوسوک: یاااا چرا حرف نمیزنی؟
جونگکوک: هیونگ الان با تهیونگم وقتی اومدم برات توضیح میدم باشه؟
هوسوک: یااا چرت نگو بیا باید ببریمت دکتر دوباره.. پسره ی عوضی ما اینجا چندبار مردیم و زنده شدیم کجایی تو؟
صدای یونگسان بلند شد: اینجوری باهاش حرف نزن فقط ببین حالش خوبه یا نه
هوسوک: معلومه که خوب نیست برگشته میگه پیش تهیونگه
نامجون گوشی رو از هوسوک گرفت و پرسید: جونگکوکا کجا موندی آدرستو بده
جونگکوک: هیونگ میگم با تهیونگم فردا برمیگردم نگران من نباشین خب؟
نامجون با لحن نگرانی گفت: بهت گفتم داروهات و بخور گوش ندادی.. پشت فرمونم نشستی؟ خدا رحم کنه بهمون جونگکوک بگو کجایی
جونگکوک اهی کشید: هیونگ پشت فرمون نیستم ماشین جلوی خیریه مونده.. الان خونه ی تهیونگم چرا حرفمو باور نمیکنین من توهم نزدم
بعد گوشی و سمت تهیونگ گرفت و گفت: باهاشون حرف بزن تا باورم کنن بدونن خودتی
تهیونگ گوشی و گرفت و مردد گفت: الو.. هی..هیونگ جونگکوک پیش منه نگران نباشین
نامجون کمی مکث کرد و عصبی گفت: تو.. توی حرومزاده چون پیش توعه بیشتر نگرانم میکنه ببین تهیونگ بخدا قسم اتفاقی برای اون بچه بیفته تو و اون دوس پسر ژاپنیتو با هم تیکه تیکه میکنم فکر نکن تا الان کاریت نداشتم چون ازت گذشتم بخاطر جونگکوک بهت هیچی نمیگفتم
تهیونگ لبخندی زد: چشم هیونگ قول میدم اتفاقی نیفته
نامجون عصبی گفت: مرتیکه ی لاشی عوضی ادرس خونت و بفرست بدونم کجایین.. من که میدونم قرار نیست بهش برگردی پس حتی فکرشم نکن بهش دست بزنیا، دستت بهش بخوره دستات و یجوری خورد میکنم دیگه غذا هم نتونی بخوری
تهیونگ بازم لبخند زد: چشم
نامجون: زهر مار
و بعد گوشیو قطع کرد
جونگکوک با دلواپسی گفت: حرفای زشتی زد؟ ناراحت نشو یخورده بخاطر من عصبیه
تهیونگ: میدونم.. لوکیشن اینجارو براش بفرست خیالشون راحت باشه
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...