دو سال بعد...تهیونگ کمر باریک جونگکوک رو بین دستای کشیدش گرفت و همونجور که لحظه به لحظه دمای بدنش اوج میگرفت ناله ای از بین لبهاش خارج شد و گفت: آرومتر آروم جونگکوکاااا اه
جونگکوک با اینکه چشماش سیاهی میرفت و حسابی انرژیش از دست رفته بود اما ول کن نبود بالاخره بعد از مدتها تونسته بود شوهرش رو از دست اون زنیکه ی فرانسوی تبار نجات بده و به خونه برگردونه پس قرار نبود حتی یک ثانیه اش رو هم حروم کنه
با افکاری که تو ذهنش پدیدار شد، سریعتر و محکمتر از قبل خودش و بلند میکرد و روی دیک همسرش میکوبوند، دیدن بدن های عرق کرده ی لختشون روی هم و صدای دلنشین ضربه هایی که به سوراخش وارد میشد و صدای ناله های فرشته ی سفید چیزهایی بودن که به جونگکوک انگیزه و شوق زندگی میدادن
جونگکوک کام شده بود اما همچنان بکارش ادامه میداد بهرحال قرار بود خودش هم دوباره تحریک بشه برای راند بعد...
تهیونگ دستی به کام جونگکوک که روی شکمش ریخته بود کشید و اونو با ملافه ای که کنارش بود پاک کرد و بعد در ثانیه ای جونگکوک رو روی تخت خوابوند و در حالیکه لگنش رو تکون میداد گفت: امروز کلا قصد نداری به حرفام گوش بدی نه؟
جونگکوک: عاهههه عالیه
تهیونگ ضربه هاش و محکمتر زد و زبونش و روی یکی نیپل هاش کشید
جونگکوک ناله ی اومم مانندی از زبونش بیرون اومد و پاهاش و محکم دور باسن تهیونگ چفت کرد
و همین لحظه تهیونگ هم به اوج رسید و با دادی داخل پسر اومد
و بعد خواست خودش و کنار بکشه که جونگکوک بیشتر بخودش فشردش: کجا میری؟
تهیونگ عرق پیشونیش و پاک کرد و در حالیکه نفس نفس میزد، گفت: همین الان اومدیم
جونگکوک: خب که چی؟
تهیونگ: خیلی دوست دارم بدونم تو اون قصر سیاهتون چی به خوردتون میدن که انقدر حشری میشین!
جونگکوک: تو قصر روشن شما چی به خوردتون میدن که انقدر ضدحال و خسته کننده درمیاین؟
تهیونگ: من ضدحال و خسته کنندم؟
جونگکوک با ناراحتی ظاهری عقب کشید و گفت: کم نه!
تهیونگ: تا دوسال پیش که دلیل زندگیت بودم
جونگکوک: منم تا دوسال پیش وصله ی جونت بودم
تهیونگ: هنوزم هستی
جونگکوک از جاش بلند شد تا به سمت حموم بره و به تمسخر گفت: معلومه
تهیونگ فورا دستش و دور کمر محبوبش کشید و از پشت با احتیاط بدون اذیت کردن بالهای سیاه خوشگلش خودش رو بهش چسبوند: خودت میدونی واسه خودت میگم نمیخوام اذیتت کنم
ESTÁS LEYENDO
Tosca
Fanfic(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...