part 13

196 31 133
                                    


جونگکوک سرش و برگردوند و اینبار حرکت دیگه ای رو تو اون تاریکی شکار کرد، انگار فرد داشت به سمتشون میومد که حرکاتش هم واضحتر میشد، حتی جونگکوک تیکه ای از لباسش رو هم دید و مشتاقانه منتظر دیدن قیافش بود که سرش توسط تهیونگ برگردونده شد و لبای تهیونگ رو لباش نشست

اون بوسه فقط برای لحظه ی اول یه ترفند برای پرت کردن حواس جونگکوک بود.. بعدش.. بعدش دوتا عاشق بودن که قلباشون کنار هم میتپید و دستایی که دور صورت همدیگه نگه داشته شد و لبهایی که مشتاقانه لبهای معشوق رو میبوسید...

برای اونها فقط بوسه نبود، رفع دلتنگی بود، گفتن دوست دارم هایی بود که مدتها به زبون نیاورده بودن، سختی ها و رنج هایی بود که تو مدت فراقشون روی دل های عاشقشون سنگینی میکرد و حالا راهی داشت برای بروز کردن

خیلی زود صورت هر دوشون از اشک های همدیگه خیس شد..

نفسشون که بند اومد لب هاشون از حرکت ایستاد اما از هم جدا نشدن و همچنان پیشونی هاشون، بینی هاشون، بدنشون و قلباشون بهم چسبیده بود

جونگکوک خنده کنان سرش و روی شونه ی تهیونگ انداخت و بوسه ای روی گردنش گذاشت

تهیونگ لبخندی زد و دستش و تو موهای جونگکوک برد: بیا بریم یجای دیگه اینجا زنبور داره

جونگکوک ناگهان دوباره اون ادم توی تاریکی رو بیاد اورد و پرسید: یارو هنوز اونجاست؟

تهیونگ با استرس مشهودی گفت: کی؟

جونگکوک: همونی که بخاطر اینکه نبینمش منو بوسیدی

تهیونگ یک مرتبه تمام استرس و اضطرابش از بین رفت و دلخور گفت: من بوسیدمت چون..

جونگکوک با شیطنت گفت: چون؟

تهیونگ حرفی نزد و دست جونگکوک و گرفت و دنبال خودش کشوند

جونگکوک: بهم گفتی نقش بازی کرده بودی.. گفتی اصلا دوستم نداشتی گفتی دوستم بودی ولی عاشقم نبودی، گفتی از من بدت میاد بخاطر همین رفتی... تهیونگ هیچ میدونی با این حرفات چه حس گندی بهم میدادی؟

تهیونگ: میدونم

جونگکوک جلوتر اومد و به چهره ی تهیونگ نگاه کرد: همین؟

تهیونگ ایستاد و به جونگکوک نگاه کرد: میدونم و بابتش تا اخر عمرم خودمو نمیبخشم ولی بخدا قسم چاره ی دیگه ای برام نمونده بود دلبر من

تهیونگ لفظ(دلبر من) رو بقدری اروم گفت که خودش هم بزور شنید

جونگکوک با نگرانی گفت: اون کیه مگه؟ چرا اذیتت میکنه؟ چیکار به ما دوتا داره اخه..

و بعد خیلی ناگهانی دوباره تصمیم گرفت به سمت اون تاریکی بره و با نور گوشیش اون ادم بدجنس و عوضی رو پیدا کنه و یه درس درست و حسابی بهش بده

ToscaWhere stories live. Discover now