منم لبخند زدم و جلوی چشم همه بوسه ی محکمی روی لبای نرمش کاشتم و گفتم: منتظرت میمونم زودبرگرد جانان باشه؟تهیونگ لبخند خجالت زده ای زد و دم گوشم گفت: به ساعت زمین.. بیشتر از یک ساعت طول نمیکشه قول میدم زود برمیگردم پیشت محبوب من
هیونگا ساکت بودن اما صدای نفس کشیدنای عصبیشون و بخوبی میشنیدم...
تهیونگ به همشون تعظیمی کرد و از در بیرون رفت
همینکه رفت نزدیک بود بزنم زیر گریه اما مطمئن بودم انتظار این دفعه قراره فقط یک ساعت طول بکشه پس نفس عمیقی گرفتم و سعی کردم کمتر لوس باشم و بیشتر روی دروغی که برای بقیه اماده کرده بودم تمرکز کنم تا بلکه دیگه به جانان من کاری نداشته باشن...
راوی
جونگکوک بی اهمیت به هیونگاش روی مبل نشست و پاهاش و روی هم انداخت و با لحن سردی گفت: قاعدتاً نباید دیگه بخوام باهاتون حرف بزنم اما باید بدونید پس اجبارا اینبار و ازتون میگذرم
نامجون و هوسوک و جیمین با اخم های درهم رفته بهش نزدیک تر شدن..
نامجون: قبل از اینکه بخوای توضیح بدی کاراتو بگو ببینم الان خیلی خوشحالی واسه خودت؟ مثلا جلوی ما بوسیدیش که چی؟ ما رو سنگ رو یخ کنی؟ کم خوار و خفیفت کرده؟ باید چیکار کنه به خودت بیای جونگکوک دیدی که همین الان هم رفت پیش آنکوکو
جیمین: خدا میدونه چجوری طلسمش کرده که دیگه حتی حسودی هم نمیکنه
هوسوک: نکنه قبول کردی تریسام باشین؟
جونگکوک شوکه داد زد: کم چرت و پرت بگید خواهشا .. تریسام چیه هیونگ، همه چی یه سوتفاهم بود ببین چجوری بگم باید بذارین کامل براتون توضیح بدم تا متوجه بشید.. پس نه وسط حرفم بپرید نه دیگه قضاوتمون کنید
جیمین: زود باش دیگه منظورت از سوتفاهم چیه؟ نکنه گول دروغ هاش و خوردی؟
جونگکوک نفس عمیقی گرفت و گفت: تهیونگ تمام این مدت عاشقم بوده در..
نامجون پوزخند صداداری زد و هوسوک گفت: چقدر احمقی جونگکوکا
جیمین: بهتون گفتم اون مار هفت خط خوب حرف میزنه حتما تا الان گولش زده.. بفرما
جونگکوک داد زد: گفتم بذارید توضیح بدم
دوباره همه ساکت شدن و جونگکوک شروع به حرف زدن کرد: میدونید تهیونگ تمام این مدت یه دلیل خیلی محکم واسه کارهاش داشته ولی نمیتونسته بهمون بگه یعنی من واقعا نباید برای کسی رازش رو بگم اما شماها که به کسی نمیگید درسته؟ قرار نیست به تهیونگ خیانت کنید و تو خطر بندازینش هوم؟
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...