part 34

161 22 142
                                    

جونگکوک با حس درد زیاد و نگرانی زیادتر که بخاطر شنیدن صدای گریه های تهیونگ توی جونش افتاده بود، به هوش اومد و خونی که از دماغش جاری شده بود رو پاک کرد

سرش گیج می رفت و حال خوبی نداشت اما هرجور که بود از زیر ماشین بیرون اومد و بطرف عزیزترینش رفت، دست تهیونگ و گرفت و لبخندی زد: چیزیم نیست نگران نباش .. حالم خوبه

تهیونگ با همون حال زار به ماشین نگاه کرد

جونگکوک سرش و برگردوند سمت ماشین: اه چینچا مرتیکه معلوم نیست حواسش کجا بود که پرت شد تو پیاده رو..

در حال حرف زدن بود که با دیدن فرشته های سیاه مرگ پیرهن تهیونگ و بیشتر چسبید: من حالم خوبه بگو منو نبرن..

تهیونگ با همون چشمای گریون دوباره به ماشین نگاه کرد و جونگکوک هم سرش و به عقب برگردوند‌ و در کمال تعجب خودش رو همونجا که افتاده بود دید

با سر و وضع خونی، گیرافتاده بین دیوار و ماشین..

راننده ی مست با تقلای زیاد خودش رو از ماشین به بیرون پرت کرد و همین لحظه ماشین آتیش گرفت و جونگکوک با شوک قدمی به عقب برداشت...

خودش که اون زیر بود داشت میسوخت پس این خودش که اینجا بود چی؟ چرا مثل فیلما حالا دو تا از جونگکوک بود؟

همین موقع بود که فرشته های سیاهپوش جلوتر اومدن و تعظیمی کردن

یکیشون به حرف اومد: جئون جونگکوک فرزند جئون جونگمیون و کیم هه ری شما در روز بیست و چهارم مارس سال دو هزار و بیست ساعت هشت و شونزده دقیقه در اثر ضربه ی مغزی و خونریزی داخلی فوت شدید

جونگکوک شوکه به تهیونگ و اون فرشته ها نگاه کرد

با اینکه فهمیده بود ولی باز هم شوکه شد، شنیدن همچین چیزی بیش از حد شوکه کننده بود..

جونگکوک: حالا چی میشه؟

فرشته ی سیاهپوش: همراه ما به نبوتو میاید و اونجا مشخص میشه که به زندگی بعدی میرید یا نه باید منتظر مجازات و پاداشتون باشید

تهیونگ بالاخره به حرف اومد: من.. منم همراهش میام

فرشته ی سیاهپوش: آه سونبه نیم چیزه ببخشید نمیخوام رو حرفتون چیزی بگم ولی امکانش هست بعد از ما بیاید؟ خودتون که میدونید بابابزرگ عزرائیل خیلی به قوانین پایبنده

ToscaWhere stories live. Discover now