با ناباوری بهش نگاه کردم، سعی کردم از چشماش بخونم دلیلش رو.. سعی کردم از چهره ی ماهش بفهمم چرا اینجوری عصبانی شده که سرم داد میزنه.. حتما توضیحی داره وگرنه تهیونگ من ادم بی منطقی نیست.. یعنی نبود
با هزار بدبختی زبون باز میکنم: ته تهیونگا چرا اینجوری باهام حرف میزنی جانانم هوم؟
تهیونگ فقط بهم نگاه میکنه چرا چشاش بی حسه.. از سردی نگاهش لرز میکنم یک مرتبه دلیل تموم دلشوره ها و حس بدم رو از صبح متوجه میشم... قرار نیست بعد از سه سال دوری ملاقات خوبی داشته باشیم..
دستام میلرزه اما دو دستی دستش و میگیرم و یکی از دستام و بین انگشتای بلندش جا میدم و با فشاری که به دستش میارم ازش میخوام حرفی بزنه
چیزی نمیگه همچنان همون نگاه...
از جیمین قول گرفتم جلو نیاد ولی میترسم به قولش عمل نکنه پس دوباره خودم به حرف میام تا زودتر تهیونگ و به حرف بیارم
~تهیونگا عزیزدلم نمیخوای حرف بزنی؟ میدونم کلی حرف داریم ولی..
تهیونگ دوباره به ژاپنی داد میزنه: ولم کن من نمیشناسمت دیوونه
به چشماش زل میزنم اما اون دیگه نگام نمیکنه.. دستامو با خشونت کنار میزنه
قلبم تپشی رو جا انداخت..
با هر توانی که هست مثل خودش به ژاپنی میگم: حافظتو از دست دادی جانانم؟ تصادف کردی؟ چه اتفاقی برات افتاده تهیونگم چطور منو به یاد نمیاری؟
مرد ژاپنی ای از ناکجا اباد پیداش میشه و وسط حرفم میپره و از تهیونگ میخواد این نمایشی که راه افتاده رو تموم کنه... منظورش رو نمیفهمم اما از طرز نگاه کردنش به تهیونگ خوشم نمیاد..
تهیونگ هم سری تکون میده و وقتی اون مرد تو ماشین میشینه و بقیه ی مردم پراکنده میشن و به مسیر خودشون ادامه میدن، با یه نگاه ترسناک به سمتم برمیگرده...
دیگه حتی نمیدونم چطوری باید واکنش نشون بدم... میگه منو نمیشناسه.. بهم سرد و ترسناک نگاه میکنه.. احمق خطابم میکنه.. اغوشم و دستامو پس میزنه و سرم داد میزنه..
من این تهیونگو میشناسم؟ این تهیونگه خودمه؟ اصلا شبیهش نیست
تهیونگ دوباره داد میزنه: باتوام کجایی؟ چرا نمیری پی کارت؟
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...