دلم برای چشمات تنگ شده ابد من
ولی فقط چشمات نبود همه چیت هرچی که کیم تهیونگ بود هرچی که تو بودی عاشقش شدم
.
.جیمین قطره اشکی که از چشام ریخت و پاک کرد و گفت: جواب نده ولش کن
~نه نه میگم یه لحظه تو خاطره هامون غرق شدم
جیمین: اگه اذیت میشی نگو
~ اول از همه عاشق چشماش شدم انگار باهام حرف میزدن انگار یه حرفایی که ته ته به زبون نمیاورد و بهم لو میدادن بخاطر همین بود خیلی وقتا بی حرف به چشمای هم زل میزدیم، چشمامون حرف میزدن باهم.. میدونی جیمین بنظرم اینکه یه نفرو پیدا کنی که بتونه حرف چشماتو بخونه اوج خوش شانسیه
مثلا بهم نگاه میکرد بدون اینکه چیزی بگم حرف دلم و میخوند.. من دلم گرفته بود یهو از غیب میرسید و با یه لیوان قهوه مینشست کنارم و انقدر حرفای قشنگ قشنگ میزد که اصلا یادم میرفت واسه چی پکر بودم .. وقتی حوصلم سر میرفت یهو برام کتاب یا یه اهنگ میخوند
وقتی دلم برای مامان و بابا و هیونگ تنگ میشد دستمو میگرفت و میبرد بیرون و تا هرجا که خسته میشدم باهم قدم میزدیم و مردم و نگاه میکردیم بعد یک مرتبه میگفت جونگکوکا دلم تنگه میشه بغلم کنی؟
میون بغضم تک خنده ای کردم و با همون چشمای پر شدم گفتم: اونی که احتیاج داشت تا تنها نباشه من بودم اما یجوری رفتار میکرد انگار منم که اون و از تنهایی دراوردم.. همین دیگه منو بلد بود انقدررر خوب منو میشناخت که خودم نمیشناسم
میدونی که من فوبیاهای زیادی دارم؟ همشون و از حفظ بود .. تمام روز و شبایی که قرار بود رعد و برق بیاد و جلو جلو از هواشناسی نگاه میکرد و یجوری اون موقع ها خودش و بهم میرسوند و به یه بهانه ای بغلم میکرد
یاده یکی از خاطره هامون افتادم و همونجور که از خنده غش کرده بودم براش تعریف کردم: یه روز.. آخ.. دیوونه.. جیمینا یه روز داشتیم مستند نگاه میکردیم بعد یهو رفت سراغ زندگی مارها .. بعد.. بعد ته ته بخاطر اینکه مار هارو نبینم خودشو با هول انداخت جلوی تلویزیون و پاش لیز خورد و با کله افتاد زمین...
یه بساطی داشتیم اونروز .. اون موقع ترسناک بودا ولی بعدش کلی به خودمون خندیدیم تهیونگ میگفت خل شدم بجای اینکه جلوی چشم تو رو بگیرم خواستم جلو اون تلویزیون به اون گندگی رو بگیرم
جیمین هم از خنده هام به خنده افتاد و گفت: اره اره یادمه تهیونگ خیلی متفکر و انیشتین طور رفتار میکرد اما یهو بعضی وقتا یه کارایی میکرد ادم میموند این بچه عقل داره یا نه ..
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...