جونگکوک و تهیونگ چند روز بعدی رو دوباره مثل قبل گذروندن...جونگکوک تابلوهاش رو میکشید، تهیونگ آشپزی میکرد و به گل و گیاهاش میرسید، باهم به پیاده روی میرفتن، تو بغل هم کتاب میخوندن و فارق از غوقای جهان از زندگی مشترکشون لذت میبردن
.
.
.تهیونگ گربه کوچولو رو بغل گرفت و دست به سر و روش کشید و بوسش کرد
جیمین: باورم نمیشه از همون اولین بار اومد بغلت و انقدر بهت اعتماد داره، حتی اجازه میده به شکمش دست بزنی
تهیونگ خندید: حتما میدونه من قرار نیست هیچ جوره اذیتش کنم یا براش تهدید باشم
یونگی: حیوونا ذات آدما رو خوب تشخیص میدن
جونگکوک: دیدین من همش میگم جانان من فرشتش شما باور نکنید
جیمین: خوبه توام همش منتظر فرصتی پز بدی
جونگکوک زبون درازی ای کرد و بعد از اینکه قهوه ها رو روی میز گذاشت کنار تهیونگ نشست و دستی به سر یون یونی کشید
جونگکوک: این بچه خیلییی کیوته
جیمین: خب شما هم یدونه بگیرید، جفتتون عاشق حیوون خونگی اید
جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت و رو به جیمین گفت: اره احتمالا در آینده انجامش بدیم
یونگی: تهیونگ کی قراره برگردی سر کار؟
تهیونگ آهی کشید و گفت: بیست و شش روز دیگه هیونگ
یونگی: قبلش بیاین یه سفر باهم بریم .. میدونم کارت مثل ما انعطاف پذیر نیست و نمیتونی هر وقت که خواستی مرخصی بگیری..
جیمین ذوق زده و خوشحال از پیشنهاد دوس پسرش گفت: اره اره اره عالیههه بیاین حتما یه سفر بریم نظر شما چیه؟
جونگکوک: بنظر منم عالیه
تهیونگ: خیلی خوبه فقط اینبار یادتون باشه حتما به نامجون هیونگ و بقیه هم خبر بدین که دسته جمعی بریم
یونگی: اصلا هرچی جمعیتمون بیشتر باشه بیشتر خوش میگذره
جیمین گوشیش و دراورد و گفت: من میگردم دنبال مکان
همین موقع صدای تلفن خونه به صدا دراومد و جونگکوک بعد از نگاه کردن به شماره گوشی رو برداشت
جونگکوک: الو سلام خاله جونم ممنون شما خوبین؟
..
جونگکوک: چیشده؟ امشب؟
..
نگاهی به صورت کنجکاو سه نفر دیگه انداخت و لبخندی زد
..
جونگکوک: اوه که اینطور..حتما عالی میشه.. اره اره جیمین اینجاست خودم بهش خبر میدم
جیمین به محض اینکه جونگکوک گوشی رو زمین گذاشت گفت: چیشده کی بود؟ خاله هه سوک بود؟
YOU ARE READING
Tosca
Fanfiction(Completed) couples: taekook, namjin genres: secret خلاصه: اصطلاح«توسکا» در زبان انگلیسی به «اشتیاق» یا «دلتنگی» ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشقه... مثل وقتی که میدونی هیچ برگشتی در کار نیست اما باز هم...