19

6.2K 856 125
                                        


_کوک درو باز کن ....این در لعنتیو باز کن
همون لحظه صدای باز شدن قفل در به گوش رسید ....کوک از اتاق خارج شد خیس عرق بود و تند نفس می‌کشید دستاش از شدت ضربه هایی که به جیمین زده بود  قرمز شده بود.
تهیونگ با ترس وارد اتاق شد به طرف جیمین که بیحال روی زمین افتاده بود رفت
_جیمین؟
جانگوک دوباره وارد اتاق شد دستشو روی کتف تهیونگ گذاشت و با کشیدن لباسش بلندش کرد
+برو بیرون
_یعنی چی برو بیرون نمی‌بینی به چه روزی انداختیش؟
+به تو ربطی نداره برو بیرون
_همسرمه بهم ربط نداره؟
+همسر؟ این فقط یه هرزه س
_هرچی که هست هنوز جفت منه
+برو بیرون
_میخوام ببرمش دکتر
+بیخود این همینجا میمونه تا بمیره
_تو روانی هستی کوک فکر کردی میذارم بکشیش؟
+خوب از هرزه ها دفاع می‌کنی البته تو کلا عادت داری با هرزه ها بگردی مینا هم همینجوری بود
_خفه شو
بدن جیمین هرچند دقیقه یه بار سکسکه وار تکون میخورد
_چه بلایی سرش آوردی کوک؟
+گفتم کاریش نداشته باش
_جیمین صدامو میشنوی؟
جیمین نیمه هوشیار بود اما جوابی نداد تهیونگ با دکتر تماس گرفت و ازش خواست به خونشون بیاد
تو همون حین یونگچول به جانگوک‌ زنگ زد و از حال پدربزرگ باخبرش کرد اون سکته کرده بود و حال درستی نداشت .....هیچکس حالش خوب نبود همه چیز آشفته بود
دکتر بعد از معاینه ی جیمین به تهیونگ گفت:
•چه بلایی سر این بیچاره اومده؟
_اون همین چند ساعت پیش سقط جنین  داشت
•با کسی که سقط جنین داشته اینجوری رفتار میکنن؟ کتکش میزنن؟
جانگوک وارد اتاق شد
+معاینتو کردی حالا میتونی بری بقیش به تو ربطی نداره
•براتون متاسفم 
جیمین ناله ی ضعیفی کرد
_جیمین؟ خوبی؟ صدامو میشنوی؟
×س...سرم ....
_سرت درد میکنه؟
دکتر با تأسف به کوک نگاه کرد و گفت:
•معلوم نیست چندبار به سرش ضربه زدی که به این روز افتاده می‌دونی چقدر این کار خطرناکه؟ ممکنه خونریزی مغزی کنه .....خون تو مغزش لخته شه
+به درک!
•واقعا که...اگه حالت تهوع دوبینی یا سرگیجش شدید شد سریع ببرش بیمارستان
_بله متوجه شدم
•سنگ که نیست اینجوری وحشیانه سرشو کوبیدی به دیوار اونم‌ نه یه بار چندبار
+پلیسی یا وکیل؟
_کوک از اتاق برو بیرون
جانگوک با عصبانیت خارج شد
•تازه فقط همین نیست اینجارو ببیین
دکتر لباس جیمینو بالا کشید و شکمشو به تهیونگ نشون داد قسمت بزرگی از شکمش کبود شده بود.
تهیونگ شوکه شده بود باورش نمیشد کوک تا اون حد می‌تونه بی رحم باشه
•اگه ضعف شدید داشت و احساس تشنگی میکرد بهش آب نده
_چرا؟
•چون ممکنه خونریزی داخلی کرده باشه وضعیتش اصلا خوب نیست انقدر بد کتکش زده که میترسم بهش دست بزنم
دکتر لباس جیمینو بیشتر بالا کشید و به قفسه ی سینش نگاه کرد
•انگار یه حیوون بهش حمله کرده!
تهیونگ با دیدن کبودی قفسه ی سینه ی جیمین‌ دستشو جلوی دهنش گذاشت این دیگه بیش از اندازه بود
•جیمین نفس تنگی داری؟ وقتی نفس میکشی قفسه ی سینت میسوزه؟
جیمین جواب داد ولی انقدر ضعیف که کسی نشنید دکتر گوششو به دهن جیمین نزدیک کرد جیمین جوابشو تکرار کرد .
_چی میگه؟
•متاسفانه فکر کنم دنده هاشم شکسته امیدوارم بیشتر از یکی نباشه ببرش بیمارستان من هیچ کاری نمیتونم بکنم
جیمین دست سالمشو بلند کرد و روی سرش گذاشت بعد با ناله گفت:
×س...ر..م...
•بدجوری به سرش ضربه زده هرجوری شده ببرش بیمارستان
_زنگ میزنم به اورژانس
علارغم اصرار تهیونگ جانگوک راضی نشد جیمینو ببرن بیمارستان تهیونگ که میترسید برای جیمین اتفاقی بیوفته تا نزدیکای صبح بالا سرش نشسته بود و با هر ناله ای که از جیمین‌ شنیده میشد از خواب می پرید.....
.........
ساعت شش صبح
تهیونگ به جیمین که بعد چند ساعت ناله کردن و درد کشیدن بلاخره خوابش برده بود نگاه کرد و بعد وارد اتاق جانگوک شد اون روی تخت نشسته بود و به هوای گرگ و میش پشت پنجره خیره بود
_از عذاب وجدان خوابت نمیبره یا نگرانی؟
+هیچکدوم
_بی شرف تر از تو ندیدم کوک
+تو مثل اینکه هنوز خوابی؟ اون کسی که ازش دفاع می‌کنی بچه ی منو کشته بهم خیانت کرده
_به چی خیانت کرده ؟ به کی؟ از کدوم رابطه حرف میزنی؟ تو بهش تجاوز کردی مگه خودش میخواست باردار شه؟ اون اختیار بدنشو داره تو با خودخواهی بهش آسیب زدی و میگی بچمو کشته؟
+اگه بچه ی خودتم بود همینو میگفتی؟
_هرکی بود همینو میگفتم اون که ابزار نیست .....هر سه نفر ما عذاب کشیدیم آره درسته کشیدیم ولی چرا جیمین باید تقاص اشتباه همه رو بده من ناراحتم خیلیم ناراحتم چون فکر میکردم این وسط یه علاقه ای وجود داره و الان میفهمم نبوده این حالمو بدتر می‌کنه می‌دونی چرا؟
کوک چیزی نگفت چیزی نداشت که بگه
_چند ساعت پیش که آبا بهم زنگ زد بگه پدربزرگ حالش بهتره می‌دونی چی بهم گفت؟
+چی؟
_گفت بعد از قضیه ی تجاوز تو به جیمین بهش گفته یه ماه تحمل کنه بعد از یه ماه اگه بازم بهش سخت گذشت می‌تونه بره می‌دونی این یعنی چی؟ یعنی جیمین فقط میخواست فرار کنه داشت تحملمون میکرد
+مزخرف نگو ته اون رفتارا اون حرفا از روی تنفر نبود
_اون داشت نقش بازی میکرد داشت تظاهر میکرد که دوستمون داره اما حتی اگه یه درصدم دوست داشتنی در میون بود قطعا واقعی نبود
+چی داری میگی!
_کدوم آدم احمقی عاشق کسایی میشه که یه عمر باعث بدبختیش شدن؟ واقعیتو ببین چشاتو باز کن؟ سنگ بچتو به سینه میزنی؟ تو اصلا می‌دونی پدر شدن چه شکلیه؟ فکر کردی تهش خریدن دوتا پوشک و چارتا اسباب بازیه؟ تو هنوز بچه ای کوک
+هه ادای آدم بزرگارو درنیار
_نه من ادا در نمیارم اما خوشحالم از اینکه به زور بهش دست نزدم به زور بهش تجاوز نکردم به زور باردارش نکردم چیزی که زوری باشه موندگار نیست کوک با کارایی که تو باهاش کردی .......متاسفم...... متاسفم که اینو میگم ...با اینکه از گفتنش قلب خودم بدجوری میشکته ولی با کارایی که تو باهاش کردی حق داشت عاشق جکسون بشه
+چرا فقط خفه نمیشی؟
_ما ادعا میکنیم دوسش داشتیم ....واقعا دوستش داشتیم؟ با خریدن یه ویالون و یه دستنبد و چهارتا گل اون یادش میره که چجوری زدم تو سرش یا چجوری داشتی خفش میکردی؟ جانگوک اونی که اول به جیمین خیانت کرد ما بودیم نه اون .....اون به ما اعتماد کرد که اجازه داد چشاشو ببندیم و بندازیمش تو ماشین یادته؟
+چه ربطی داره ته؟
_نه کوک این نهایت نامردیه اگه بگم یه آدم از عشق من سوء استفاده کرده....... اولش خیلی عصبانی بودم ولی بعدش که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که واقعا از کدوم عشق حرف میزنم؟ مگه تو این سال هایی که بخاطر اشتباه من و تو آسیب میدید و از همه فرار میکرد کنارش بودم؟ اما جکسون در عرض چند ماه باعث شد جیمین از این رو به اون رو بشه و بتونه حرف بزنه
+اسم اون عوضیو نیار
_تو از اون عوضی تری .....تو از اون پست تری مثل یه حیوون جیمینو زدی وای به حالت اگه پدر مادرش بفهمن با بچشون چیکار کردی
+اون جفت منه و هر کاری دلم بخواد باهاش میکنم
_کی این حقو تعیین کرده؟ مگه عروسکه؟
+برو بیرون زیادی حرف میزنی حوصلتو ندارم دلم نمی‌خواد رو تو هم دست بلند کنم
_حتما اینکارو میکنم چون اصلا قابل حرف زدن نیستی
..........

I..L..L..L..LOVE..y..y..y..you.Where stories live. Discover now