s2.p3

6.1K 797 198
                                        


جیمین از پنجره ی اتاق به بیرون نگاه کرد غروب دلچسبی در حال رونمایی بود ....درختا سبز بودن و پرنده ها خوشحال پرواز میکردن
جیمین سعی میکرد آروم باشه و درد خفیفی که داشت شروع میشد رو کنترل کنه
دکتر جیمین که مردی چهل ساله و مهربان بود وارد اتاق شد به جیمین لبخند زد و گفت:
&سعی کن قدم بزنی دیگه چیزی نمونده
جیمین سرشو تکون داد و به کمک تهیونگ بلند شد و شروع کرد به قدم زدن جانگوک دستشو پشت کمر جیمین‌ گذاشت و آروم آروم ماساژش داد جیمین بهش نگاه کرد فکش می‌لرزید اما سعی میکرد پنهانش کنه گرچه زیاد موفق نبود
×باز چی شده کوک؟
+هیچی
_همه چی به خوبی پیش میره استرس نداشته باش
×تو باید منو آروم کنی اون وقت خودت استرس گرفتی؟
+ببخشید
×کوک قول میدم ایندفعه بچه هاتونو‌ به سلامت به دنیا بیارم بابت حرفای اون روزم....
+ولش کن جیمین راجبش حرف نزن الان فقط باید بدنتو آروم و گرم نگه داری و آماده باشی لطفاً به خودت فشار نیار
بعد از اینکه یکم تو اتاق قدم زد با حس گرفتگی قسمتی از شکمش از حرکت ایستاد
×آییی
_وقتشه؟
+الان دکترو صدا میکنم
دکتر وارد اتاق شد
با کمک دوتا از پرستارا همه چیز مهیا شده بود جانگوک و تهیونگ خواستار این بودن که جیمین‌ کمترین درد رو متحمل بشه و تا اون لحظه همه چیز خوب پیش رفته بود
جیمین به کمک جفتاش وارد وان بزرگ پر از آب شد جانگوک لباساشو درآورد و درحالی که فقط یه باکسر پوشیده بود توی وان نشست و به دیوارش تکیه داد تهیونگ هم لباساشو درآورد و وارد وان شد جیمین به جانگوک که پشت سرش نشسته بود تکیه داد از برخورد بدن برهنش به بدن برهنه ی جفتش حس‌ آرامش گرفت کوک زیر لاله ی گوش جیمین بوسه ی نرمی کاشت.....
تهیونگ هم کنار کوک نشست حالا جیمین‌ به دو آلفای قوی و عضله ایش تکیه داده بود و احساس امنیت داشت
تهیونگ از زیر آب کمر جیمینو ماساژ میداد و کوک هم هر چند ثانیه یه بار با لبای نرمش جیمینو می‌بوسید تا ترسو از امگاش دور کنه
به دستور پزشک جیمین پاهاشو باز کرد چون زایمان تو آب انجام میشد فشار آب و لغزش ایجاد شده حاصل از اون باعث میشد جنین راحت تر خارج شه
&جیمین باید یکم زور بزنی لطفا با شمارش من شروع کن
دستای جیمین تو دست الفاهاش بود محکم دستاشونو فشرد و شروع کرد به فشار آوردن .....
اول ناله ی خفیفی کرد و بعد کم‌ کم ناله هاش تبدیل شد به فریاد ....
کوک به آب زلال بین‌ پاهای جیمین‌ نگاه کرد کم کم با دیدن باریکه های خون حس کرد حالش داره بد میشه صورت جیمینو به گردنش چسبوند و پیشونیشو غرق بوسه کرد میخواست جیمین تصویر آبی که با خون سرخش پیوند میخورد رو نبینه
تهیونگ با اخم و جدیت به فرایند زایمان نگاه میکرد و در همون حال شکم جیمینو ماساژ میداد
صدای داد و فریاد جیمین به گردن کوک برخورد میکرد!
تهیونگ یه لحظه هم از ماساژ دادن جیمین دست نمی‌کشید
دکتر رو به یکی از پرستارا گفت:
&اینجوری نمیشه باید کمک کنین حفرشو باز نگه داریم
پرستارا کاری که دکتر گفتو انجام دادن جیمین هر لحظه بی طاقت تر میشد کوک با نگرانی گفت:
+گفتی نمیذاری زیاد درد بکشه
&به هرحال این زایمانه زایمان هم درد داره خصوصا اینکه بار اولشه
با داد بلندی که جیمین کشید یه جسم ریز مثل ماهی از حفرش سر خورد و بین دستای دکتر جای گرفت
جیمین نفس های جا افتادشو تند تند بیرون داد و به نوزاد نگاه کرد دکتر با لبخند گفت:
&دختر آلفاتون از پسرا بزرگتره
جیمین با دیدن نوزاد کوچولو و خیس که با چشمای بسته گریه میکرد شروع کرد به گریه کردن
تهیونگ از پشت پرده ی اشک آلود چشماش به دخترش نگاه کرد اینکه اون دختر تکه ای از جون و خونش بود حس عمیق و غیر قابل وصفی داشت دستای جانگوک به وضوح میلرزیدن حتی نمیتونست درست به دخترش نگاه کنه باورش نمیشد که اون بچه متعلق به خودش باشه
اشکاش جیمینو‌ پاک کرد و گفت:
+گریه نکن عزیز دلم ....انرژیتو از دست میدی
&جیمین شی باید خوشحال باشی که دخترت سالم و خوشگله لطفا آروم باش
جیمین سرشو تکون داد و به تلاشش ادامه داد
اون فقط دلش میخواست زودتر تموم شه با اینکه فشار آب باعث میشد قدری از درد شدیدش پوشش داده بشه اما بازم اون درد رنج آور باعث شده بود بی طاقت شه
دست تهیونگ در اثر فرو رفتن ناخن های جیمین زخم شده بود اما سعی میکرد مثل همیشه ظاهرشو قوی و حمایتگرانه نشون بده
جیمین در اثر پارگی حفرش جیغ بلندی کشید رگ گوشه ی پیشونیش بیش از اندازه برجسته شده بود و مویرگ های قرمزی توی چشاش دیده میشد از صورتش مشخص بود که درد زیادی رو تحمل می‌کنه و کوک حس‌ میکرد که نفس کشیدن براش سخت شده ......
لحظاتی بعد نوزاد دوم هم تو دستای دکتر جای گرفت
&پسر آلفا...... سالم و قوی
جیمین با گریه به کوک نگاه کرد و گفت:
×شبیه توئه
کوک با بغض گفت:
+حتی هنوز چشاشو باز نکرده چطور میگی شبیه منه
جیمین میون درد لبخند بی جونی زد
باتوجه به بیحال شدن جیمین دکتر یه سری تزریقات انجام داد و ماسک اکسیژن روی صورتش قرار داد تا جیمین‌ راحت تر نفس بکشه و آروم باشه
&جیمین خوبی؟
جیمین با صورتی خسته سرشو به دو طرف تکون داد
&الان تموم میشه باشه ؟ فقط یکم دیگه تحمل کن نفس عمیق بکش
تهیونگ صورت جیمینو به سمت خودش برگردوند
_تو سخت تر از اینارو پشت سر گذاشتی ....تو خیلی قوی هستی جیمین و بعد ماسک اکسیژنو برداشت و لبای جیمینو نرم بوسید جیمین با احساس درد عمیقی لبای تهیونگو محکم گاز گرفت و ازش جدا شد
تهیونگ دوباره صورت جیمینو برگردوند به سمت خودش و با چشای نافذش بهش نگاه کرد و گفت:
_به اون پایین نگاه نکن به من نگاه کن قراره برام قطعه ی جدیدتو بزنی .....وقتی بارون اومد میزنی مگه نه؟
کوک بازوی عضله ایشو جلو آورد جیمین بازوی جانگوکو جلوی دهنش گرفت و با هر فشار گاز محکمی ازش می‌گرفت
الفاها میخواستن تمام تلاششونو بکنن تا جیمین به سلامت زایمان کنه و درد کمتری بکشه با اینکه تجربه ی زیادی نداشتن اما سعی میکردن به نحو احسن عمل کنن
با صدای داد وحشتناک جیمین هر دو ترسیدن
×آیییی....ی....ی....ی
هردو محکم بغلش کردن کوک با دیدن سر بچه ی سوم معدش به هم پیچید
&یکم بیشتر جیمین بیشتر زور بزن
+دیگه نمیتونه زور بزنه میخوای بکشیش؟ بچه رو زودتر به دنیا بیار خیلی درد داره
&منم سعی دارم همین کارو بکنم آقای جئون!
تهیونگ آروم از پشت جیمین بیرون اومد و کنار دکتر نشست بعد با حالت ساختگی در حالی که میدونست بچه هنوز خارج نشده گفت:
_فقط یکم دیگه مونده جیمین به من نگاه کن باشه؟
جیمین سرشو تکون داد
جانگوک که نفس تنگی بدی به سراغش اومده بود بریده گفت:
+زودتر تمومش کنین.... هلاک شد انقدر درد کشید
تهیونگ سعی میکرد با آرامش شکم جیمینو ماساژ بده تا بچه راحت تر خارج شه
جیمین تو اغوش کوک و بین دستاش از حال رفت دکتر نوزاد سومو بغل کرد و گفت:
&پسر امگا هم سالم به دنیا اومد
تهیونگ نگاه نصفه نیمه ای به فرزند سومش انداخت و بعد با ترس به طرف جیمین رفت
_جیمینا؟ جیمین؟
جانگوک با ترس دستشو روی صورت جیمین کشید
+دکتر .....همسرم .....از حال رفت ...جیمین ....تهیونگگگ؟
&نگران نباشین چند دقیقه ی دیگه چشاشو باز می‌کنه فقط بیحال شده
دکتر دوباره تزریقاتی رو انجام داد و در آخر با تزریق سرم به صورت جیمین زل زد و منتظر بهوش اومدنش شد
پرستار نوزاد دخترو تو بغل کوک گذاشت کوک که میترسید نوزاد از دستش سر بخوره با احتیاط بغلش کرد انقدر کوچیک بود که تو بغل جانگوک گم‌ شده بود پسر آلفارو هم تو آغوش خیس تهیونگ گذاشتن تهیونگ با خوشحالی توام با بغض نگاش کرد و آروم پیشونیشو بوسید
و بعد به جانگوک نگاه کرد کوک لبخند غمگینی زد و به جیمین نگاه کرد
جیمین بیحال چشماشو باز کرد دکتر رو به تهیونگ و جانگوک گفت:
&همسرتون یه قهرمانه! آفرین جیمین کارت عالی بود
جیمین به نوزاد دخترش که تو اغوش کوک بود نگاه کرد تهیونگ نزدیک رفت و کنار جیمین نشست جیمین آروم به طرف تهیونگ برگشت و به پسر آلفاش نگاه کرد و لبخند زد
دکتر نوزاد امگارو تو‌ آغوش جیمین گذاشت کوک بهش کمک کرد تا پسرشو بین دستاش نگه داره
پسر امگا از خواهر و برادرش کوچیکتر و ضعیف تر بود جیمین با دیدن بچه هاش درداشو فراموش کرد
_تموم شد از پسش براومدی عزیزم
تهیونگ اینو گفت و گونه ی جیمینو بوسید
+هر سه تاشون مثل خودت خوشگلن نفسم
جیمین لبخند زد
تهیومگ به نوزاد امگا‌ که صورتش جمع کرده بود و آماده ی گریه کردن بود نگاه کرد و گفت:
_گشنشه
جیمین اول به تهیونگ و بعد به جانگوک نگاه کرد و گفت:
×میترسم اون خیلی کوچولوئه
+نترس عزیزم کمکت میکنم کوک سر نوزادو به سینه ی جیمین نزدیک کرد تهیونگ دستشو زیر سر نوزاد گرفت نوزاد نیپل جیمینو‌ به دهان گرفت و مکید جیمین‌ صورتشو از درد جمع کرد
+دردت میاد؟
جیمین سرشو تکون داد ....حس عجیب و غیر قابل وصفی داشت هم خوشحال بود و هم بغض کرده بود ......
تهیونگ موهای جیمینو از روی صورتش کنار زد و گفت:
_کوک حواست باشه خیلی باید بهش برسیم
+همینطوره
کوک اینو گفت و سر جیمینو بوسید و عطر موهاشو وارد ریه هاش کرد .......

💚💫⭐💞💜💛🍒

دوست دارین بچه ها چی‌ صداشون کنن؟
به جز ددی و پاپا
جای خالی را با گزینه ی مناسب پر کنید (۲ نمره)
جیمین:
کوک:
تهیونگ:

♥️

شرط آپ
ووت: 110
کامنت:130

I..L..L..L..LOVE..y..y..y..you.Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora