جیمین وارد سالن شد بعد از اینکه همه رو از زیر نگاهش گذروند رو مبل نشست پدربزرگ با تامل گفت:
~شاید تصمیم من غلط بود ...شاید باید صبر میکردم تا جیمین پخته تر بشه
سونهی گفت:
¢حالا تکلیف احساس صدمه دیده ی پسرای ما چیه؟ کی جواب قلبشونو میده؟ جانگوک من بدجوری آسیب دیده اون با خودخواهی بچه رو کشته
یونگچول گفت:
£ باید یه تصمیم درست و اساسی گرفت من فکر میکنم شما زیادی به جیمین آسون گرفتین
میانگ گفت:
&شاید پسر من اشتباه کرده باشه اما این پسرای شما بودن که باعث شدن جیمین پر از کینه بشه
$تو داری راجب اشتباه دوتا پسر هشت نه ساله حرف میزنی این منطقیه؟ این احمقانه ترین مقایسه ایه که میتونی بکنی
¥بحث نکنین بذارین ببینیم آبا چه تصمیمی داره
~من این بار همه چیو به خودتون میسپرم بخاطر اتفاقی که افتاده متاسفم
#این حرفو نزنین آبا تقصیر شما نبود!
جیمین که تا اون لحظه چیزی نگفته بود سرشو بلند کرد حس میکرد تو دادگاه تو جایگاه متهم قرار گرفته و باید به جرمش اعتراف کنه....
×من....یه تصمیمی گرفتم
¢لازم نکرده تو تصمیم بگیری
~چه تصمیمی جیمین؟
جیمین سرشو پایین انداخت و با خجالت گفت:
×این اشتباه من بود .....برای جبران اشتباهم میخوام.....میخوام.....
¥میخوای چیکار کنی جیمین؟
~حرفتو بزن
×میخوام وارثو به دنیا بیارم
¢پسره ی پرو
$یکم خجالت هم خوب چیزیه
&جیمین چرا همچین تصمیمی گرفتی؟
~مطمئنی که میخوای اینکارو انجام بدی؟
×بله!
£اما چرا اون وارث باید به وسیله ی یه آدم خیانتکار به دنیا بیاد؟
¥اگه جیمین وارثو به دنیا بیاره میتونن جدا بشن؟
~این تصمیمیه که تهیونگ و جانگوک میگیرن
$یعنی بازم شرط شما برای انتقال سهممون به دنیا اومدن وارثه؟
~فکر میکنم نظر جیمین برای جبران کارش عادلانه باشه!
¢اما اون لایق این نیست که برای خانوامون وارث به دنیا بیاره
~سونهی اگه قرار باشه براساس لیاقت دسته بندیتون کنم یه صندلی هم از اون شرکت به کوک نمیرسه
سونهی اعتراض وار گفت:
¢برای چی؟
~برای اینکه پسرت هنوز بلد نیست کی و چطور جفتشو باردار کنه!
سونهی که متوجه ی متلک پدربزرگ شده بود ترجیح داد سکوت کنه
به هرحال این جانگوک بود که اشتباه اول رو مرتکب شده بود!
£بببخشید ولی به نظر من هم این کار درست نیست از کجا معلوم که دوباره اشتباهشو تکرار نکنه
×میتونم تعهد بدم
#یه جوری حرف میزنین انگار پسر من هرزس!
هاجون زیر لب گفت:
¢مگه نیست!
&بهتره مراقب حرف زدنت باشی اگه پسرای شما آدم حسابی بودن جیمین هیچوقت چنین کاری نمیکرد
~بحث نکنیددددد جای بحث کردن دنبال راه چاره باشین
&چرا همیشه پسر من باید تاوان بده؟ پس تهیونگ و جانگوک چی؟
$تاوان ندادن؟ میدونی چقدر قلبشون شکسته؟
&نکنه میخوای بگی اون دو تا عاشق جیمین بودن!
£تهیونگ عاشق جیمین نبوده جانگوک از بچگی دوسش داشت
¥ یعنی میخوای بگی فقط به کوک سخت میگذره و تهیونگ عین خیالش نیست؟
~گفتم بس کنین خودشون برای آیندشون تصمیم میگیرن بسه هرچقدر دخالت کردین
همه ساکت شدن و به هم نگاه کردن و بعد هرکسی به یه طرفی رفت میانگ نزدیک جیمین اومد دستشو روی صورت که گونه ی جیمین کشید و گفت:
&کی محبورت کرده اینکارو بکنی؟
×من بهشون علاقه مند آمَ
&چرا باید عاشق اون دوتا هیولا بشی
×اونا هیولا نیستن
&میخوای با بچه دار شدن نگهشون داری؟
×اره!
&فکر میکنی اینجوری پایبندت میشن؟
×اونا هم دو..دو...ستم..دا...دارن
&هنوز باورم نمیشه که تو داری بدون لکنت حرف میزنی
میانگ اینو گفت و یه قطره اشک از چشمش پایین ریخت
×ولی من دلم براش لکنتم تنگ شده !
&عوض شدی جیمینا
×اره خیلی
&چرا بهشون خیانت کردی اگه دوستشون داشتی
×مست بودم
&باور کنم؟
×همش همینه
میانگ اشکاشو پاک کرد
×ببخشید که باعث شرمندگیت شدم
&نه این حرفو نزن جیمین ...فقط ازت میخوام هر تصمیمی که میگیری مراقب خودت باشی من و پدرت پشتتیم تو دیگه لکنت نداری میتونی بهترین آلفاهارو کنار خودت داشته باشی خواهش میکنم بیشتر فکر کن
×ممنونم آمَ اما من تصمیمو گرفتم
همون لحظه سونگجون سر رسید و گفت:
#جیمین؟
×بله؟
#با این کاری که تو کردی دیگه نمیتونم سرمو بلند کنم امیدوارم بتونی جبرانش کنی! هرچند که بعید میدونم
& سونگجون!
پدرش با اخم اونجارو ترک کرد جیمین با ناراحتی سرشو پایین انداخت
×آبا حق داره
&ناراحت نشو خودت که میدونی همه چی بهم ریخته
جیمین مادرشو بغل کرد و سرشو به سینش چسبوند
×لطفا نگران من نباش من حالم خوبه
اما واقعیت این بود که جیمین اصلا خوب نبود .....
.
.
.
.
..
دو هفته بعد
پدربزرگ همه چیو به تهیونگ و جانگوک گفته بود هردو مخالفت کردن جانگوک به دلیل تنفر و تهیونگ به دلیل علاقه ای که به جیمین داشت.......
روز موعود فرا رسید جیمین برای انجام کاری که قول داده بود آماده بود اون حتی یه باکس از وسایل جنسی مورد نیاز رو خریده بود و توی اتاق گذاشته بود!
تهیونگ با عصبانیت وارد اتاقش شد
_دیوونه شدی اره؟
×فقط بیا انجامش بدیم
_من این کارو نمیکنم بهتره دست از آزار دادن خودت بکشی چندبار بهت بگم تو مقصر نیستی
×هستم
_جیمین بس کن
×من فقط میخوام از زندگیم لذت ببرم این خواسته ی زیادیه؟
_خودتم میدونی که اینطور نیست
×هست نمیتونی حس کنی چقدر بهش نیاز دارم؟
جیمین نگاه نافذشو مثل تیر به سمت قلب تهیونگ پرتاب کرد تهیونگ نمیخواست از خود بیخود بشه اما کی میتونست جلوی جیمین که حالا به بی رحمانه ترین شکل ممکن خودنمایی میکرد مقاومت کنه....
_من بهت دست نمیزنم فهمیدی؟
جیمین یقه ی لباسشو با دست کشید تا قسمتی از ترقوه و سینه ی سفیدش رو به نمایش بذاره همزمان لبشو گاز گرفت
_نه خودم بهت دست میزنم نه میذارم جانگوک بهت نزدیک شه!
جیمین به سمت تهیونگ قدم برداشت...یقه ی لباسشو گرفت و اونو به سمت خودش کشید میتونست رایحه ی غلیظ شده ی تهیونگ رو حس کنه اون لعنتی رات شده بود ....از اونجایی که خودشم دوان هیتش رو میگذروند رایحه ی تهیونگ براش جذاب تر و فریبنده تر شده بود
جیمین مقابل تهیونگ روی زمین نشست
×بدن من زیبا نیست؟
آروم دستشو به سمت کمر لباسش برد و کمی بالا کشیدش تا پوست نرم و سفید رنگش رو به نمایش بذاره
چشماشو خمارتر کرد و مستقیم به چشم های تهیونگ خیره شد
×برات کافی نیستم؟
با زبون لباشو خیس کرد و آروم لب پایینشو به دندون گرفت دستشو روی ران پای تهیوپگ گذاشت و نوازش وار حرکت داد
×این چیزی نیست که بخوای؟ ....آلفا!
تهیونگ که تا اون لحظه مثل مسخ شده ها فقط نگاش میکرد با شنیدن کلمه ی آلفا از بین اون لبای صورتی و گوشتی با اون صدای شهوت انگیز و فرشته گونه بیشتر از اون مقاومت نکرد
_نه جیمین نه....من نمیتونم
دستاشو دو طرف صورت جیمین گذاشت
_چرا اینکارو باهام میکنی ....لعنتی
سر جیمینو بالا گرفت و به خودش نزدیکتر کرد و لبای خطی و باریکشو روی لبای قلوه ای جیمین گذاشت و بوسه ی آروم اما خیسی رو شروع کرد
لب های جیمینو ببن لباش میمکید و گازهای ریزی ازش میگرفت که باعث میشد هراز گاهی ناله کوچیکی از بین لباشون دربیاد جوری که جیمین هجوم خون به لب هاشو حس میکرد حسابی داغ شده بود تهیونگ هر لحظه بی قرار تر میشد .....
کم کم مسیر بوسه رو به سمت گردن و منشا رایحه جیمین تغییر داد لباشو روی قسمتی از پوست گردن جیمین فشرد و محکم مکید اتاق پر شده بود از ناله های جیمین و صدای خیس بوسه های تهیونگ روی گردن جیمین .....
تهیونگ دستاشو زیر لباس جیمین برد و از زیر لباس پهلوها و شکم جیمینو نوازش کرد
جیمین دستشو توی موهای تهیونگ فرو کرده بود و با هر مکش تهیونگ روی گردنش موهاشو بین دستاش مچاله میکرد و کمی میکشید
با گاز ریزی که تهیونگ از گردنش گرفت و لیسی که به مارکش زد جیغ خفه ای کشید و بخاطر لذتی که از لمس شدن مارکش برده بود ناله هاش بلندتر شد
×آهههه...ته....تهیونگ
دستای جیمین هم بیکار نموند ...دونه دونه دکمه های پیراهن تهیونگ رو باز کرد و با نوک انگشتاش روی سینه های عضله ای آلفا خط های نامرئی کشید
به جلو خم شد و لباشو روی شونه ی تهیونگ گذاشت گاز آرومی ازش گرفت و بعد شروع کرد به بوسیدن بدن آلفاش!
مسیر بوسه هاش بین شونه و گردن تهیونگ در گردش بود.......
تهیونگ عقب کشید و با محکم گرفتن فک جیمین به سمت خودش کشیدش و دوباره لباشونو به هم رسوند اون تشنه بود تشنه ی جیمین و هرچقدر بیشتر مینوشیدش تشنه تر میشد!
در بین بوسه هاش، پایین لباس جیمینو گرفت و آروم درش آورد
با دیدن بدن سفید و نیپل های صورتی رنگ جیمین امگارو بالا کشید و به سمت تخت هولش داد که جیغ کوتاهی از جیمین بخاطر ضربه به تخت دراومد
روش خیمه زد و با یه دست دوتا دستای جیمینو اسیر کرد اول به ترقوش حمله کرد محکم میمکید و مارک میکرد و ردهای بنفش و ارغوانی رنگی از خودش به جا میذاشت ....
پایین و پایین تر رفت تا رسید به نیپل های صورتی و برجستش جیمین با حس زبون تهیونگ روی نیپل حساسش چشماشو روی هم فشرد و تهیونگ رو صدا زد
×آ....آلفاااا
_اروم باش امگا....
اول آروم روش بوسه میذاشت و گاهی لیس های کوچیکی میزد و ناله ی امگارو درمیاورد
جیمین با لذت چشماشو بسته بود و ناله های کوتاهی میکرد وقتی تهیونگ مک محکمی به نیپلش که در اثر هیت حساس تر شده بود زد ،لباشو بین دندوناش کشید و سرشو به عقب پرتاب کرد کمرشو با لذت قوس داد که باعث شد عضوهاب تحریک شده و هاردشون به هم برخورد کنه و ناله ی از سر لذت جفتشون بلند شه
_بیشتر از این تحمل ندارم جیمین
× من مال توام .....هرکاری دلت میخواد باهام بکن
جیمین اینو گفت و به وسایلی که خریده بود اشاره کرد
×فکر کردم شاید ازشون خوشت بیاد!
تهیونگ به باکس نگاه کرد
دروغ بود اگه میگفت دلشون نمیخواست ازشون استفاده کنه اما نمیخواست به جیمین سخت بگیره
_نه جیمین .....ازشون خوشم نمیاد!
تهیونگ حفاظ دستاشو از دور مچ های ظریف جیمین آزاد کرد و به سمت شلوارش برد و شلوارشو به آرومی از پاهای سفید و توپرش درآورد از روی باکسر نگاهی به دیکش که معلوم بود حسابی تحریک شده انداخت و کف دستشو روی دیک جیمین گذاشت و امگارو بی قرارتر کرد
جیمین با ناله به روتختی و بالش چنگ میزد و سینش بخاطر نفس نفس زدن بالا و پایین میشد هیت و میزان تحریک شدنش کاری کرده بودن که حتی خودش هم خواهان این رابطه باشه گرچه عمیقا از ته قلبش باور داشت که عشق به سراغش اومده......
جیمین یه دستشو روی دست تهیونگ که روی عضوش بود گذاشت و دست دیگشو روی کمربند تهیونگ
تهیونگ پوزخندی زد و سریع شلوارشو درآورد و دوباره روی جیمین خیمه زد
دستشو وارد باکسر جیمین کرد و دیکشو توی دستش گرفت و براش هندجاب رفت ...این جیمینو بی طاقت تر از قبل میکرد ناخودآگاه تهیونگو سمت خودش کشید و بوسه های خیس و هاتی رو شروع کرد.
تهیونگ بین بوسه باکسر جیمینو درآورد و گوشه ی اتاق انداخت زانوهای جیمین رو گرفت و از هم بازشون کرد لپاش بخاطر برهنه بودن و خجالت و هیتش گل انداخته بود...
جیمین همونطور که لباش اسیر آلفاش بود ناله ای کرد و چشاشو روی هم فشرد.
بین پاهای جیمین نشست و بوسه رو بخاطر کمبود نفس قطع کرد جیمین تند تند هوا رو وارد ریه هاش میکرد و شکم لطیف و پنبه ایش بالا پایین میشد ......
تهیونگ یه دستشو روی نیپل جیمین گذاشت و با اون یکی دستش یکی از پاهای جیمینو روی شونش گذاشت و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن و گاز گرفتن ران های سفید جیمین
×آهههه ...ته....آلفاااااا
با گاز محکمی که تهیونگ از رانش گرفت آخر جملش تبدیل به جیغ شد
_ساری بیبی تو خیلی خوشمزه ای .....
تهیونگ به نوبت ران ها و ساق پاهای جیمینو بوسید و گاز گرفت و دوباره برگشت بالا....
بوسه ای زیر شکم جیمین گذاشت و از تخت فاصله گرفت به سمت وسایلی که جیمین توی باکس گذاشته بود رفت ....
جیمین اولش ترسید که نکنه نظر تهیونگ عوض شده و میخواد ازشون استفاده کنه!
ولی وقتی تهیونگ فقط با یه لوب توی دستش برگشت نفس آسوده ای کشید
تهیونگ دوباره بین پاهاش نشست و گفت:
_به اندازه ای اسلیک ازت ترشح شده که نیازی به لوب نباشه ولی من میخوام مطمئن شم که اذیت نمیشی و دردی به دردای قبلیت اضافه نمیشه!
جیمین از با ملاحظه بودن تهیونگ لبخند شیرین و عمیقی رو لباش نشست که دوام زیادی نداشت و با حس حرکت دست تهیونگ روی عضوش دوباره چشماشو بست و ناله هاشو از سر گرفت
تهیونگ بعد مالیدن عضو جیمین و بیشتر تحریک کردنش دستشو به سمت لوب برد و مقداری ازش رو روی انگشتاش ریخت
دست آغشته به لوبشو آروم اطراف سوراخ جیمین میکشید و آروم بالزهاشو ماساژ میداد
وقتی دید نفسای جیمین تقریبا آروم تر شده یکی از انگشتاشو وارد سوراخش کرد .....ناله کوتاهی از پسر امگای زیرش شنیده شد
بخاطر حجم لوب و اسلیکی که سوراخ پسر رو احاطه کرده بود انگشتش به راحتی داخل میشد انگشت دومشو هم وارد کرد که ناله ی بلندتری از امگا شنید و دستای امگا به بالشتش چنگ زد
تهیونگ خم شد و بوسه های ریزی رو از زیر شکم جیمین تا ترقوه هاش گذاشت و در اون بین انگشت سومشو هم وارد کرد
انگشتای بلند تهیونگ توی جیمین تکون میخورد و عقب جلو میشد و این همزمان به جیمین حس لذت و حس عجیب کشیده شدن ماهیچه هاش رو میداد
جیمین از بالا نگاهی به تهیونگ انداخت و وقتی چشماش به نگاه آلفا خیره شد با لحنی پر تمنا لب زد
×آلفا....میخوامت ....منو مال خودت کن
تهیونگ با دیدن چشما و شنیدن لحن خواستنی جیمین ،بیشتر از این طاقت نیاورد
انگشتاشو درآورد و جیمین با حس خالی شدن ناله ای کرد و کمی بدنشو منقبض کرد
تهیونگ رو تماشا کرد که باکسرشو از پاش درآورد و روش خیمه زد
با دستش عضوشو روی سوراخ نسبتا آماده ی جیمین قرار داد و با اون یکی دستش مچ های جیمینو گرفت و بالای سرش پین کرد
آروم کلاهک عضوشو به سوراخ جیمین فشار داد و واردش شد
جیمین با حس جسمی بزرگتر از انگشتای تهیونگ چشماشو رو هم فشار داد و ناله کرد
تهیونگ کمی صبر کرد و دوباره حجم بیشتری از عضوشو وارد کرد و تا نصف وارد شد
جیمین نفس تندی کشید و ملحفه بالشت رو چنگ زد و با ناله گفت:
×آهههههه آلفااااا....این خیلی ....بزرگه
_آره خب برای سوراخ تنگ تو خیلی بزرگه امگای من
و بعد از جملش کل عضوش رو یه ضرب وارد کرد و داد کوتاه جیمین بلند شد!
حیمین با حس بیش از اندازه حجیم بودن تهیونگ کمی خودشو بالا کشید که تهیونگ دوباره سرجاش برش گردوند و با زبونش به جون مارک روی گردن جیمین افتاد تا حواسشو از درد پایین تنش پرت کنه
جیمین که در اثر بوسه ها و هیکی هایی که تهیونگ رو مارکش میذاشت ریلکس تر شده بود ناله ای کرد ......... با حلقه شدن انگشتاش بین انگشتای دست تهیونگ که پینش کرده بود به تخت توجه تهیونگ به خودش جلب شد و به آرومی اجازه حرکت تهیونگ رو صادر کرد
تهیونگ شروع به ضربه زدن کرد اول آروم ضربه میزد و بعد با دیدن اینکه جیمین درد چندان زیادی نداره رفته رفته ضربه هاشو محکم تر و عمیق تر کرد
جیمین انقدر غرق لذت بود که سنگینی وزن تهیونگو روی خودش حس نمیکرد و ضربه های قوی آلفارو توی بدنش پذیرا بود
با هر ضربه ناله کوتاهی میکرد شبی که با جانگوک خوابیده بود به ذهنش رجوع میکرد هیچ لذتی نداشت جز درد مداوم...
اما هم خواب شدن با تهیونگ حس عمیقی مثل راه رفتن تو باغ درختای هلورو داشت
در تمام این مدت جانگوک از لای در نیمه باز نظاره گر شهوت آتشین و گره ی باز نشدنی وصال پسرعموهاش بود پسرعموهایی که یه روز فقط و فقط هم بازیش بودن و حالا اون دو نفر روی تخت با هم عشق بازی میکردن!
عضو سخت شدش بهش هشدار میداد که هرچه سریع تر وارد شه اما غرورش جلوشو میگرفت جدال عقل و احساسش تمومی نداشت ....
اما در نهایت جانگوک همیشه مغلوب احساسش میشد.....
درو هول داد و وارد شد هردو با دیدن کوک سرشونو برگردوندن
_برو بیرون
+برای خوابیدن با جفتم از تو باید اجازه بگیرم؟
تهیونگ بین نفس نفس زدناش دیکشو از جیمین بیرون کشید و گفت:
_گمشو بیرون کوک
+مثل اینکه خیلی مزاحمم؟
جیمین با صدای ضعیفی گفت:
×بذار بیاد ته
_که دوباره اذیتت کنه
×من .....من جفتتونو میخوام
_دیوونه شدی؟ یادت رفت باهات چیکار کرد؟
×لطفا ته ...لطفاً
+میبینی اون برای دیک من لحظه شماری میکنه البته تو هم دم و دستگاه بدی نداری!
_خفه شو مزخرف نگو از مال تو خیلی بهتره
جیمین اصلا دلش نمیخواست یه بار دیگه سکس با جانگوک رو امتحان کنه اما باید سر حرفش میموند و سختی این راهو به جون میخرید
×بیا نزدیکتر کوک
_با اینکه حالم از خائنی مثل تو بهم میخوره اما ......حیف حیف که بدن لعنتیت.....
جانگوک ادامه ی حرفشو تو گازی که از گردن جیمین گرفت خلاصه کرد!
تهیونگ حس خوبی نداشت دلش نمیخواست کوک به جیمین نزدیک شه اما به نظر میرسید که جیمین اینو میخواد از طرفی اونقدر از نصفه موندن کارش اعصابش خورد بود که فقط میخواست کارشو با جیمین تموم کنه پس کم کم سعی کرد نفر سومو نادیده بگیره ......
جانگوک از گردن جیمین فاصله گرفت و به سرعت لباساشو درآورد به تهیونگ که دوباره وارد جیمین شده بود نگاه کرد جیمین از شدت ضربه های ته ناله های سکسیش بلند شده بود کوک با دیدن اون صحنه برای خودش هندجاب میرفت
+بسه بسه ته بسه
_ خفه شو
+برو کنار این کار تو نیست
_گفتم خفه شو
کوک به زور تهیونگو هول داد و باعث شد از جیمین خارج شه بعد جیمینو به حالت داگ استایل روی تخت قرار داد خودش جلوی جیمین نشست و فک اونو توی دستش گرفت و با کشیدن انگشت شصتش روی لب های توپر جیمین نیشخندی زد و عضوشو به لبای جیمین مالید
جیمین با ورود دوباره ی تهیونگ اونم تو اون پوزیشن ناله ی بلندی کرد و کوک از فرصت استفاده کرد و دیکشو وارد دهن جیمین کرد
جیمین از این کار متنفر بود و چندشش میشد ولی توان مخالفت و مقابله نداشت ، پس فقط حلقه ی لباشو دور دیک جانگوک تنگ تر کرد و بدنشو به دست ریتم ضربه های تهیونگ و جانگوک سپرد
با هر ضربه ای که تهیونگ از پشت بهش میزد بدنش به سمت جلو هول داده میشد و دیک جانگوک بی وقفه تو دهنش ضربه وارد میکرد و تا ته گلوش میرفت
جانگوک به تهیونگ که سخت مشغول ضربه زدن به بوت هلویی جیمین بود نگاه کرد و گفت:
+فکر نمیکردم انقدر ..آهههه....حشری ...باشی! بلاخره کار خودتو کردی آره؟ حیف که.....آهههه.. فهمیدم اون یه هرزه س.... آههههه لعنتی....وگرنه نمیذاشتم بهش نزدیک شی
تهیونگ همونطور که داخل جیمین میکوبید گفت:
_مزخرف نگو..... خودت میدونی که اون جفت هردومونه ......البته کاش تو حضور نداشتی! اون موقع ...مجبور نبودم وجود نحستو تحمل کنم
تهیونگ حواسش نبود که از حرص ضربه هاش محکم تر و بی ملاحظه شده و این باعث میشد که حس لذت جیمین با درد همراه بشه و چشاشو محکم روی هم فشار بده و ناله ی دردناکی بکنه
جانگوک به جیمین که بین خودش و تهیونگ رو زانوهاش خم شده بود و داشت با چشمای بزرگ و معصومش نگاش میکرد نگاه کرد و اخم کرد دیکشو از دهن جیمین یهو بیرون کشید و کاملا ناگهانی جیمینو انداخت روی تخت و رو به پشت خوابوندش
جیمین از ضربه ی یهویی تخت به کمرش و یه ضرب خارج شدن دیک تهیونگ از سوراخش داد کشید و تا خواست موقعیتو تحلیل کنه جانگوک روش خیمه زد و نیپلشو به دندون کشید
تهیونگ در اثر آمیخته شدن رایحه ها تو فضای اتاق و خشونت حاکم تو جو که بهش چیره شده بود از خود بیخود شد انگار که میخواست به کوک ثابت کنه که جیمین تحت مالکیت اونم هست با خشونت به سمت جیمین رفت و نیپل دیگشو به دندون کشید....

VOCÊ ESTÁ LENDO
I..L..L..L..LOVE..y..y..y..you.
Fanficدو...س....س...ست.....دا..ر....ر...ر....م خلاصه: پدر بزرگ خاندان جئون برای جلوگیری از اختلاف بین سه پسرش تصمیم عجیبی میگیره.....اون براشون شرط میذاره که فقط در صورتی سهم شرکت رو بهشون واگذار میکنه که پسراشون با هم ازدواج کنن و یه وارث به دنیا بیارن...