22

6.4K 789 173
                                    

تهیونگ وارد فضای سرد و یخ زده ی بیمارستان شد پشت میز پذیرش قرار گرفت و از دختری که با تلفن حرف میزد پرسید
_اتاق دکتر‌ چانگ کدومه؟
•انتهای راهرو سمت چپ
_ممنون
تهیونگ دستاشو تو بارونی خاکی رنگش فرو کرد و با تفکر عمیقی به سمت اتاق راه افتاد بعد از اینکه چند تقه به در زد وارد شد
_سلام
=سلام! شما....شما باید...
_بله من جئون هستم جئون تهیونگ همسر جئون جیمین
=بله درسته حالش چطوره؟
_خوبه
البته که جیمین‌ دو روز بود که روی تخت دراز کشیده بود و حتی نمیتونست درست راه بره و به کوچکترین کارای روزمرش برسه!
=بفرمایید بشینین
_ممنون ....از پسرعموم شنیدم که بهش گفتین جیمین دیگه نمیتونه بچه دار بشه
=منظورتون همون آقای عصبیه که اون روز همراتون بود؟
_بله بابت رفتارش ازتون عذر میخوام
=خواهش میکنم مسئله ای نیست به هرحال ایشون یه جورایی حق داشتن
_میخواستم بدونم این درسته که همسر من دیگه نمیتونه بچه دار بشه؟
دکتر عینکشو از روی چشاش برداشت و نفس عمیقی کشید نگاه متفکرانه ای به تهیونگ انداخت و بعد از سنجیدن فضا گفت:
=خودش بهتون چیزی نگفت؟
_نه چی باید میگفت؟
=من اون روز باهاش صحبت کردم ولی از من خواست چیزی به شما نگم  وظیفه ی منِ دکتر اینه که حافظ اسرار بیمارم باشم
_ولی بیمار شما جفت منه
=کاملا درسته برای همینم نمیدونم باید بهتون بگم یا نه
_لطفا هرچی هست بهم بگین
=به هرحال جز ناراحت کردنتون چیز دیگه ای نصیبتون نمیشه
_ببینین دکتر من هیچ مسئله ای با بچه دار نشدن جیمین‌ ندارم
=خب واقعیت اینه که ایشون میتونه بچه دار بشه اما نباید بچه دار شه
_منظورتون چیه؟
=جنین بخاطر یه عامل خارجی که وارد بدن ایشون شده درجا سقط شده .....اگه جیمین بخواد دوباره بچه دار شه مشکل خاصی نداره یعنی می‌تونه بچه دار شه و البته بچه ی سالمی هم داشته باشه چون اون عامل خارجی دیگه تاثیری روی جنین نخواهد گذاشت به دلیل اینکه تو بدنش نهادینه شده
_این عامل خارجی که میگین چیه؟
دکتر دستشو روی فکش کشید و گفت:
=ببینین آقای جئون همسر شما به عنوان یه شخص نرمال می‌تونه به زندگیش ادامه بده ظاهرا همه چی مثل سابقه با این تفاوت که اون عامل خارجی هم در کنارش هست یعنی جیمین به راحتی می‌تونه باردار بشه و به زندگیش برسه اما این وضعیت تا جایی ادامه پیدا می‌کنه که اون عامل علائمی از خودش نشون نده که اگرم بده اون علائم روی جنین تاثیری نداره
_من گیج شدم میشه واضح تر بگین؟
=من خودمم نمی‌دونم چه علائمی ممکنه داشته باشه چون هنوز چیزی از خودش نشون نداده
_اون عامل چیه؟!
=متاسفم ولی .....من دارم راجب سم‌ کشنده ای که تو بدن همسرتون هست صحبت میکنم
تهیونگ رنگ باخت آب دهنشو به سختی قورت داد و ناباورانه گفت:
_چی؟ سم؟؟؟؟؟
=بله جنین بخاطر سم سقط شده و متاسفانه این سم هنوز تو بدنشه
_یعنی جیمین برای سقط جنین سم خورده؟
=قاعدتا هیچ آدم عاقلی این کارو نمیکنه من ازش پرسیدم که آیا میدونه این سم چطور وارد بدنش شده اولش گفت نه ولی بعد از اینکه یکم راهنماییش کردم منشاشو فهمید
_منشاش کی بود؟ یعنی کسی بهش سم داده؟
=در این رابطه توضیحی به من نداد
تهیونگ دستپاچه و هراسان گفت:
_خب ....خب .....خب حتما پادزهری دوایی دارویی چیزی باید داشته باشه
=طبق آزمایش هایی که انجام دادیم متوجه شدیم این یه سم آزمایشگاهیه یعنی توسط عامل انسانی ساخته شده دارو و درمان مشخصی برای این نوع سموم وجود نداره و پادزهری هم ندارن مگه اینکه سازنده ی سم‌ پادزهرو داشته باشه برای پیدا کردن پادزهر باید سازنده رو پیدا کنین
_یعنی هیچ راه دیگه ای نداره؟
=نه متاسفانه
_آقای دکتر؟
=بله؟
_ما ....یعنی من احساس میکنم ...جیمین ممکنه باردار شه! من نمی‌دونستم .....
=این اشتباهه! من به خودشم گفتم در خوش بینانه ترین حالت ممکن فقط یه سال زمان داره اگه باردار شه این زمان کوتاه تر میشه
حمله پشت حمله ....شوک‌ پشت شوک تهیونگ دیگه قلبشو حس‌ نمی‌کرد
_ی....ی...یه سال؟
=بله اما اگه باردار بشه سم‌ خیلی زودتر بدنشو ضعیف می‌کنه
_وای هیچ راهی برای جلوگیری از بارداری امگا نیست؟
=نمی‌دونم تاثیر داره یا نه ولی همه ی تلاشتونو بکنین تا جلوشو بگیرین از هیچ روشی چشم پوشی نکنین حداقل میتونین زمان بیشتری داشته باشین تا پادزهرو پیدا کنین
_من هرجوری شده اون پادزهرو پیدا میکنم فقط کمکم کنین جلوی بارداریشو بگیرم
=من هرکاری از دستم برمیاد میکنم
............
تهیونگ با قدم های بلند و تند از بیمارستان خارج شد هوا سرد بود اما انگار بدنش تب داشت داغ کرده بود و انقدر عصبی و آشفته بود که دلش میخواست داد بزنه
_لعنت بهت جیمین لعنت بهت
با ناشیانه ترین حالت ممکن ماشینو پارک کرد و وارد خونه شد
_جیمین؟ جیمییییین؟
با عجله از پله ها بالا رفت در اتاقو باز کرد و با دیدن جیمین که داشت رو تختیشو مرتب میکرد گفت:
_احمق!
جیمین با تعجب جواب داد
×چی شده ته؟
تهیونگ دستاشو مشت کرد و با شتاب به طرف جیمین رفت و با دستای یخ زدش زد تو صورتش
جیمین نمیدونست باز چه اشتباهی مرتکب شده
_من که صدبار گفتم تو مقصر نیستی من که بهت گفتم ازت مراقبت میکنم چرا انقدر احمقی جیمین چرااااا؟
جیمین به تهیونگ نگاه کرد فکش می‌لرزید نمیدونست از سرما میلرزه یا از بغض خفه کننده ای که به جونش افتاده!
_چرا این کارو باهام کردی؟ من که بهت گفته بودم هیچ کدوم از اون اتفاقا تقصیر تو نبود چرا بخاطر کینه ی احمقانه ی من این بلارو سر خودت آوردی چرااااااا جیمین‌ چراااا؟؟؟؟؟
حالا صورتش کم کم خیس میشد جیمین هنوز گیج بود هنوز نمی‌فهمید چه اتفاقی در حال رخ دادنه
_چرا حالا که عاشقت شدم لعنتی
این جمله مثل یه نور تو یه تونل تاریک بود چیزی که جیمین انتظار شنیدنشو نداشت اما شنیده بودتش!
×ته!
تهیونگ اشکاشو پاک کرد و موهاشو از روی صورتش کنار زد بعد سریعا از حالت آشفتگی خارج شد
_من درستش میکنم آره من درستش میکنم خودم پادزهرو پیدا میکنم
با شنیدن کلمه ی پادزهر جیمین متوجه شد که تهیونگ همه چیو فهمیده
×کی بهت گفت؟!!!
_رفتم بیمارستان از دکتر پرسیدم
×عجب دکتر دهن لقی!
_اره باید از زبون دکتر این چیزارو بشنوم نه کسی که باهاش زندگی میکنم! تو فکر کردی من هنوز پسرعموتم؟ من شوهرتم جیمین میفهمی؟
×فهمیدنش چه فایده ای به حالت داشت جز اینکه باعث شه اینجوری ناراحت شی
_کار کیه؟ کار جسکونه نه؟
×ولش کن ته
تهیونگ داد زد
_کار اون عوضیه اره؟
×اره ولی نمیتونی کاری بکنی
_اون حتما پادزهرو داره باید پیداش کنم
جیمین سرشو انداخت پایین و گفت:
×داره!
_پس معطل چی هستی جیمین!؟
×فکر کردی به این راحتی پادزهرو میده اون گفت به شرطی این کارو می‌کنه که برم باهاش زندگی کنم
_حرومزاده ی کثافت
×من حالم خوبه ته پس نیازی نیست عصبی و ناراحت باشی
_پیداش میکنم و پادزهرو ازش میگیرم زنده زنده اتیشش میزنم عوضی
×لطفا آروم باش
تهیونگ به جیمین نگاه کرد دستاشو دو طرف صورتش گذاشت و نوازش وار روی ضرب سیلی حرکتش داد
_نمیذارم اتفاقی برات بیوفته نترس باشه؟
جیمین لبخند غمناکی زد و گفت:
×کی باورش میشد تهیونگی که اون همه ازم متنفر بود عاشقم بشه؟! و کوکی که اونقدر دوستم داشت ازم متنفر شه!
تهیونگ تلخ خندید
_بهت قول میدم پیداش کنم قسم میخورم نمیذارم برات اتفاقی بیوفته
×من نگران نیستم ته
_چون عاشق نشدی
×از کجا میدونی؟
_پس چرا انقدر راحت باهاش کنار اومدی
×چون من به زندگی کردن با درد و رنج عادت دارم
تهیونگ چشاشو بست و لبشو گاز گرفت از بین پلکای بسته شدش قطره های اشکش روی زمین افتاد
×ته آروم باش
_چرا انقدر بی فکری و خودخواهی جیمین
×مگه چیکار کردم؟
_بچه می‌خوام چیکار؟ خیلی خودخواهی خیلی
×مثل اینکه یادت رفته برای چی ازدواج کردیم
_تا کی میخوای مسئولیت همه چیو تنهایی قبول کنی؟ تا کی میخوای تاوان اشتباهات بقیه رو هم بدی؟
×این تاوان نیست
_من تا اون پادزهرو پیدا نکنم تا زمانی که یه دل سیر نگات نکنم و با خیال راحت باهات زندگی نکنم بچه نمیخوام فهمیدی؟
×اما ته.....
_شماره ی اون عوضیو بهم بده
×جکسون؟
_اسمشو نیار
×ولش کن ته
_دیگه حق نداری مخفی کاری کنی زود باش شمارشو بده
جیمین شماره ی جکسونو به تهیونگ داد تهیونگ از اتاق خارج شد و با جکسون تماس گرفت اما خاموش بود
_لعنتی
وارد آشپزخونه شد معجونی که دکتر بهش داده بود رو آماده کرد و به اتاق جیمین برگشت
_اینو بخور
×این چیه؟
_به تو ربطی نداره
جیمین لباشو داد جلو و با حالت کودکانه ای گفت:
×تهیونگا!
_برای جلوگیری از باردار شدنت
×نه!
_اره
×من اینو نمی‌خورم
_مگه دست خودته
×ته خواهش میکنم
_یا خودت میخوری یا به زور به خوردت میدم
×امکان نداره تهیونگ
تهیونگ با عصبانیت به طرف جیمین رفت تا معجونو به خودش بده اما جیمین مقاومت کرد در نهایت این درگیری منجر به این شد که لیوان از دست تهیونگ افتاد و محتویاتش روی زمین ریخت
_جیمیییین!
×من که گفتم نمی‌خورم
_چرا انقدر اذیتم می‌کنی؟
×ببخشید ولی....
تهیونگ با ناامیدی شیشه هارو از روی زمین جمع کرد و اتاقو‌ تمیز کرد
×بذار کمکت کنم
_لازم نکرده
............
تهیونگ بعد از گفتن حرفای دکتر و تعریف کردن ماجرا به جانگوک گفت:
_عذاب وجدان داری نه؟
+نه! مگه من بارها بهش نگفتم نباید بدون من بره بیرون؟ به حرفم گوش کرد؟ نه حتی خود تو باهاش همکاری کردی و دزدکی فرستادیش بیرون
_من از کجا میدونستم که قراره چنین اتفاقی بیوفته
+چون تو عقلت نمی‌رسه
_کوک این اتفاق افتاده و من نمیخوام زمانو از دست بدم لطفاً کمک کن جکسونو زودتر پیدا کنیم و پادزهرو ازش بگیریم
+فکر کرده با بچه دار شدن جبران میشه؟  هربار که میبینمش یه چیزی ته ذهنم میگه کسی که دوسش داشتی زیر رقیبت خوابیده! میدونی تحمل کردنش چقدر برام سخته! نه نمیدونی چون این من بدبخت بودم که عاشقش شدم
_منم دوستش دارم میفهمی؟
+نه به اندازه ی من ولی حالا ازش متنفرم
_به جای اندازه گیری میزان عشقمون به فکر چاره باش..... کوک وقت لجباری نیست من نمیخوام از دستش بدم
+فکر کردی من میخوام؟
تهیونگ از جواب غیر منتظره ی کوک سرشو عقب کشید و نگاهشو به زمین دوخت
_کمکم کن کوک نذار جلوی چشمامون پرپر شه من طاقتشو ندارم
+دلم میخواد یه دل سیر بزنمش
_تو این وضعیتم ول نمکنی؟
کوک سیگاری روشن کرد و روی لبش گذاشت
+چیکار باید بکنیم؟
_اول باید از بارداریش جلوگیری کنیم نباید بذاریم حامله شه
+خب؟
_بعدشم باید جکسونو پیدا کنیم فعلا یه شماره ازش داریم!
+اوکی چجوری باید جلوی بارداریشو بگیریم؟
_میدونی که زیر بار نمیره
+آره احمق و کله خره
_نمیتونی یکم ملایم تر رفتار کنی؟
+نه!
_یه سری قرص و دارو و آمپول و راهکار داده باید انجامشون بدیم
کوک سیگارشو توی جاسیگاری انداخت و بلند شد استیناشو بالا زد و گفت :
+الان میخوای از کدوم استفاده کنی؟
_معجون یه بار امتحان کردم نخورد
+بیارش بالا
_کوک اذیتش نکنی
+حرف نزن ته فقط معجونو بیار
جانگوک وارد اتاق جیمین شد جیمین داشت تو گوشیش فیلم میدید کوک گوشیو از دستش گرفت و روی پاتختی گذاشت
×چیکار میکنی؟
+بلند شو بشین
×همینجوری راحتم
+گفتم بلند شو بشین
×منم گفتم همینجوری راحتم فکر نکن چون یه شب اجازه دادم هرکاری دلت میخواد باهام بکنی بازم از این خبرا هست!
+باشه
تهیونگ با معجون وارد اتاق شد جانگوک قلنج گردنشو شکوند بعد  روی شکم جیمین نشست طوری که با زانوهاش دستای جیمینو به تخت میخ کرده بود!
×ای بلند شووووو چیکار می‌کنی روانی؟
_کوک!
+پاهاتو تکون نده
جانگوک بینی جیمینو گرفت تا مجبور شه دهنشو باز کنه
جیمین که فهمیده بود داستان از چه قراره دهنشو کیپ نگه داشته بود
+باز کن دهنتو
بلاخره مقاومت جیمین‌ به اتمام رسید و برای ثانیه ای دهنشو باز کرد جانگوک با انگشت شصتش دهن جیمینو‌‌ بازتر کرد و به همون حالت نگهش داشت
+بریز تو دهنش
_اخه اینجوری؟
+زود باش
جیمین شصت کوکو گاز گرفت
+آییییییییی وحشی بریز تو دهنش انگشتمو کند
تهیونگ معجونو آروم تو حلق جیمین ریخت گرچه مقداری ازش از دهنش بیرون ریخت اما شروع خوبی داشت!
کوک دهن جیمینو‌‌ کیپ کرد همون‌طور که بینیشو گرفته بود منتظر موند
+قورتش بده زود
بعد از اینکه جیمین معجونو قورت داد کوک از روش بلند شد
جیمین به سرفه افتاد
جانگوک بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت
_ببخشید جیمین تقصیر خودته مجبورم کردی
×وحشیا!
تهیونگ خواست دور دهن جیمینو‌‌ تمیز کنه که جیمین با عصبانیت دستمالو ازش گرفت
_دفعه ی بعدی پسر خوبی باش و خودت بخورش

تو کپشن راجب یکی از فیکایی که شاید بنویسم یه توضیحاتی دادم حتما نظرتونو راجبش بگین

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️

نویسنده ی اسمات گریزتون اومد😂
آیا مرا با با فیک های غم انگیزم میپسندین یا بازم اسمات میخواین؟
نه دیگه از این خبرا نیست😒

راجب کوک‌ و ته:
تو کامنتا دیدم میگین کوک رفتارش خوب نیست و فلان......
بچه ها کوک کلا آدم خوش رفتاری نیست بیشتر علاقشو تو‌ عمل نشون میده دلیل رفتار خشنش ذاتشه اما تهیونگ برعکسه
البته کاری به کتک کاری و حرفاش ندارم اما در کل جانگوک در بهترین حالت هم نمیتونه مثل تهیونگ ملایم رفتار کنه چون ذاتا سختگیر و عصبیه

دیگه چی بگم؟


احتمال داره یه فیک بنویسم در آینده
یه دورنما ازش بهتون میدم نظرتون بگین می‌خوام نظر همتونو راجبش بدونم
پس حتما کامنت بذارین و بگین
حالا چشاتونو ببندین و تصورش کنین
جیمین یه پسر کم و سن و سال و شیطونه فوق العاده لجباز و یه دندس
یه ناپدری داره ( بااختلاف سن زیاد مثلا بیست سال)
که عاشق جیمین میشه
جیمین ازش متنفره و با کس دیگه ای رابطه ی عاشقانه داره ....
و نمیدونه که ناپدریش بهش علاقه منده! پس خیلی راحت تیشرتشو جلوش درمیاره یا پارتنرشو جلوی ناپدریش میبوسه در حالی که تو فکر ناپدری چیزای دیگه ای میگذره....

در دادن ووت و گذاشتن کامنت خسیس نباشین
این رفتار زشته کثیفه مستهجنه 💜😆

I..L..L..L..LOVE..y..y..y..you.Onde histórias criam vida. Descubra agora