20

7K 878 188
                                        

_همش همین بود؟
×اره
_پس با ریتم آهنگ لکنتت خوب شد
×اره
_یادت نمیاد چه آهنگایی میذاشت؟
×همشونو نه ولی اکثرشونو دوست داشتم چرا این چیزارو میپرسی؟
_میگم آخرش ....مثلا چه اهنگایی؟
×اهنگی که روز اول گذاشت راجب درد و‌ رنجایی بود که از بچگی با آدمن اما.....
_اما چی؟
×اون آهنگا حس خوبی بهم میدادن
جیمین دستشو روی سرش گذاشت و اخم‌ کرد
_خوبی؟
×خوبم.......
_میتونی اسم چندتا از اونارو بهم بگی ؟
_اره
جیمین اسم اهنگارو گفت تهیونگ کمکش کرد رو تخت دراز بکشه پتورو روش کشید و از اتاق خارج شد.
وقتی وارد سالن شد متوجه شد الکس خوابش برده جانگوک خونه نبود مهمم نبود که کجا رفته نبودنش بیشتر از بودنش به خونه آرامش میداد....
تهیونگ بعد از تماس با پدرش و پرسیدن حال پدربزرگ سراغ الکس رفت نمیتونست جیمینو تو خونه تنها بذاره بنابراین دیدن پدربزرگ رو به زمان دیگه ای موکول کرد
الکسو بغل کرد و وارد حموم شد
_بیا یکم تمیزت کنیم هوم؟
در حین شستن الکس موزیکارو پلی کرد و بهشون گوش داد انقدر حواسش پرت موزیک شده بود که نفهمید چقدر زمان گذشته ......
الکسو از حموم بیرون آورد با سشوار خشکش کرد و بعد لبخند زد
_چقدر خوشگل شدی پسر 
وارد اتاق جیمین شد
_بیداری؟
×اره ...الکس!
الکس از بغل تهیونگ پرید بیرون و به طرف تخت جیمین‌ رفت داشت تقلا میکرد تا خودشو به بالای تخت برسونه جیمین خم شد و بغلش کرد صورتش از درد جمع شد
_نباید به بدنت فشار وارد کنی
×خوبم....الکس دلم برات تنگ شده بود
_تو این سگو می‌شناسی؟
جیمین سرشو تکون داد
_از کجا؟
جیمین همونطور که الکسو نوازش میکرد گفت:
×مال جکسونه.....می‌خوام راجب جکسون بپرسم  ازش خبر داری؟
_اره تقریبا حالا بعدا بهت میگم
تهیونگ خواست از اتاق بره بیرون که یهو جلوی در ایستاد
×چیشد؟
تو تمام مدت به موزیکا فکر کرده بود
_جیمین!
×بله؟
_یه چیزی..... یه چیزی تو همه ی اون آهنگا مشترکه
×چی؟
_احاطه شدن توسط یه نفر من بالا نگهت داشتم من اشکاتو پاک کردم من با ترسات جنگیدم مثل این میمونه یه نفر میخواد بهت بگه هرچی که میخوای رو باید از من بخوای یا تو توی دستای منی
جیمین اخم کرد
×منظورت چیه؟
_اهنگ شب اول راجب دردهای کودکیه میتونیم بگیم راجب لکنتت! زندگی تو با آهنگ جلو میره تا اینکه میرسیم به آهنگی که توش میگه بیا بیشتر از یه دوست باشیم
تهیونگ زمزمه وار ادامه داد
_من لباتو می‌خوام .....بدنتو میخوام به این فکر میکنم به اینکه هرچیزی که میخوامو روت عملی کنم.....برای نگه داشتنت زیاده روی کردم....عشق کورکورانه
×چی داری میگی تهیونگ
_وای!
×چیه؟
_منظم و دقیق با آهنگایی که برات میذاشته پیش رفته باورم نمیشه
×ته داری منو میترسونی میشه بگی چی شده؟
_جیمین خوب به حرفام گوش کن ......جکسون دکتره
×دکتر؟
_اره روانپزشک روان کاو یه همچین چیزی برای خودت عجیب نبود که چرا لکنتت انقدر زود خوب شد؟
×خب؟!
_اون ذهنتو تحت کنترل می‌گرفت ....با هیپنوتیزم ....به آهنگایی که برات میذاشت دقت کن طبق چیزایی که برام تعریف کردی  تو کاملا طبق آهنگ پیش رفتی بعد از اینکه با آهنگا بهت الغا کرده که باید بیشتر از یه دوست باشین تو رفتی طرفش و بهش ابراز علاقه کردی
جیمین دچار تشویش ذهن شده بود
_روز آخر آهنگ آخر روزی که باهاش خوابیدی ......لعنتی تو گفتی تو تمام این مدت که می‌رفتی پیشش همه ی کیساتو نیمه تموم می‌ذاشتی چطور آخرین بار انقدر راحت زیر بار رفتی؟ چون اون تو نبودی چون همه چیت طبق برنامه داشت کنترل میشد
×یعنی....
_یعنی اینکه اول آمادت کرده و بعد راحت کارشو‌‌ انجام داده جوری که تو باور کنی مقصر اصلی خودتی و خودت خواستی انجامش بدی
×یعنی من خودم نخواستم خیانت کنم؟
_اون اصلا تو نبودی! فقط جسمت بود
×من اون روز گیج بودم فکر میکردم بخاطر مشروبیه که خوردم
_نه بخاطر اون نبود
×عوضی! اون کجاست؟
_نمیدونم از اینجا رفته
×ولی من اینکارو کردم خواسته یا ناخواسته این من بودم که خیانت کردم
_مطمئن باش این عذاب وجدانی که داری هم تقصیر اونه اون کاری کرده که تو احساس مقصر بودن داشت باشی
×فکر میکردم دو...دو..ستم دار..ر..ره
_لکنتت!
×بخاطر اون کله ی لعنتیه هنوز نمیتونم بدون لکنت بگمش
_بببن جیمین اون دوست داشت که اینکارو باهات کرده منتها دوست داشتن خودخواهانه
حرفای دکتر تو ذهن جیمین نقش بست سمی که تو بدنش بود مهلت زنده موندش به تهیونگ نگاه کرد .... به نظرش لیاقت ته این نبود که بخاطرش ناراحت شه باید این دردو هم به تنهایی به دوش می‌کشید پس ترجیح داد مثل گذشته بازم اونا فکر کنن که مقصر اصلی خودشه
_مطمئن باش پیداش میکنم .....پیداش میکنم جیمین
×ممنونم ته نمی‌دونم چجوری باید جبران کنم
_سعی کن زودتر خوب شی اینجوری میتونی جبرانش کنی
تهیونگ اینو گفت و دستشو روی سر الکس کشید جیمین لبخند زد و چیزی نگفت
.................
یک هفته بعد

یه هفته ی دیگه سپری شد و حال جیمین رو به بهبودی بود .... جانگوک هم آروم تر شده بود اما تهیونگ دائما در حال جستجو و بررسی بود اون برای پیدا کردن کوچکترین نشونه ای از الکس همه چیزو زیر و رو کرده بود.
پدربزرگ از بیمارستان مرخص شده بود و حالا همه منتظر بودن آثار زخم ‌و کبودی از بدن جیمین پاک بشه تا به خانوادش اطلاع بدن که به سئول بیان و بعد راجب سرنوشت پسرا تصمیم بگیرن.....
جیمین از استراحت کردن خسته شده بود اون میدونست که دیر یا زود علائم سم خودشو نشون میده اما تو این مدت خوب فکر کرده بود به همه چیز و همه کس.....اون هنوز هم خودشو مقصر میدونست ......و برای جبران اشتباهش تصمیمی گرفته بود که فقط به ضرر خودش بود.
اون تصمیم گرفته بود تو شبی که خانواده ها دور هم جمع میشن برای جبران اشتباهش کار نیمه تمومشو تموم کنه....اون میخواست با به دنیا آوردن وارث هم پدربزرگو خوشحال کنه و هم باعث از بین رفتن اختلافات بشه  ....اینجوری آرامش برمیگشت ....
تو همین فکرا بود که گوشیش زنگ خورد شماره ناشناس بود
×بله؟
÷داره بارون میاد
با شنیدن صدای جکسون حس بدی بهش هجوم آورد
×جکسون!
÷دلم برات تنگ شده جیمین تو چی؟
×تو باعث شدی بچم بمیره
÷نه من کاری نکردم من فقط برات یه لیوان آب آوردم و توام خوردیش می‌تونستی نخوری
×عوضی
÷به هرحال من فقط کمکت کردم از شر اون بچه ای که خودتم نمیخواستیش راحت  شی
×تو....تو کجایی؟
÷اینش مهم نیست زنگ زدم بهت بگم مثل همیشه نجات دهنده ی تو منم منم که باعث میشم خوشحال زندگی کنی .....من پادزهر اون سمو دارم
×پادزهر؟!
÷اره ولی برای اینکه بهت بدمش شرط دارم
×چه شرطی؟!
÷با من زندگی کن
×جکسون
÷بله؟
×من این آزادی رو نمی‌خوام ترجیح میدم زندانی جانگوک باشم اما عشقش بهم خالص باشه این سم برای من شیرین تر از پادزهر توئه ترجیح میدم بمیرم تا اینکه تو فرشته ی نجاتم باشی
÷تصمیم با خودته جیمین
جکسون اینو گفت و تماسو قطع کرد با عصبانیت انگشتاشو روی شقیقش گذشت
÷پسره ی احمق چطور میتونی بگی پادزهرو نمیخوای ......جیمین تو فرصتی نداری مگه عقلتو از دست دادی
از جاش بلند شد و شروع کرد به قدم زدن استرس بدی داشت و با خودش حرف میزد
÷قبولش می‌کنه .....آره قبولش می‌کنه اون انقدر خنگ نیست که خودشو به کشتن بده ......


❤️❤️❤️


Hey....
به نظرتون جیمین باید پادزهرو قبول کنه و بره با جکسون زندگی کنه یا به سم‌ تن بده و پیش تهکوک بمونه!

🧁🌸💕

I..L..L..L..LOVE..y..y..y..you.Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang