part 12

50 11 0
                                    

********
هاشوان با شنیدن صدای زنگ موبایلش سرش را از روی پرونده ی زیر دستش بلند کرد و نگاهش را به موبایلش که روزی میز بود دوخت.
با دیدن شماره ناشناسی جواب داد.
"بله؟"

صدای مردی در گوشش پیچید.
"سلام آقای وانگ"
هاشوان اخمی کرد.
"سلام...ببخشید من نشناختمتون"
مرد آرام گفت.
"به زودی خواهید شناخت...می خوام ببینمتون"

هاشوان با اخمی که هر لحظه بیشتر در هم می شد گفت‌.
"من کسیو که نمی شناسم برای چی باید ببینم؟ با من چیکار داری؟"
مرد تک خنده ای کرد و گفت.
"یه معامله ی خوب!"

هاشوان سرش را کج کرد و بعد از مکث کوتاهی زمزمه کرد.
"معامله؟"
مرد خندید.
"من تو کافه ی کنار شرکتت منتظرم‌...فقط پنج دقیقه وقتتو می گیرم"

هاشوان با سرعت از جا برخواست از دفترش بیرون رفت.
رو منشی کرد.
"پنج دقیقه می رم پایین"
منشی سرش را تکان داد و تعظیمی کرد.

هاشوان با قدم های سریع پایین رفت و وارد کافه شد.
مردی برایش دست تکان داد که با سرعت به طرفش رفت.
"ازم چی می خوای؟"

مرد لبخند خونسردانه ای زد.
"اوه آقای وانگ بشینید با هم صحبت می کنیم"
هاشوان روی صندلی نشست.
"تو کی هستی؟"

مرد با لبخند ملیحی گفت.
"از طرف کسی اومدم تا خبری رو بهت برسونم"
هاشوان اخمی کرد.
"ولی تو گفتی معامله داری"

مرد تک خنده ای کرد.
"درسته! معامله...در مورد پسریه که شما به تازگی اونو به خونتون بردین"
هاشوان گره ی ابروهایش را بیشتر در هم‌ کرد.
"من در مورد اون پسر هیچ معامله ای نمی کنم"
مرد جدی شد.
"اختیاری بابتش ندارین...اون پسرو به من تحویل بدین وگرنه اتفاق خوبی براتون نمی افته"

هاشوان پوزخندی زد.
"منو تهدید می کنی؟ می دونی می تونم شکایت کنم؟"

مرد خندید و سپس جدی شد.
"شکایت؟ بخاطر تهدیدی که حتی مدرکی هم براش ندارین؟ فکر نمی کنم خیلی بهش رسیدگی‌ بشه...رئیس من اون پسرو می‌خواد...یا اونو تحویل می دی یا نابود می شی"

هاشوان کمی خودش را جلو کشید.
"رئیست اونو برای چی می خواد؟ آیا پدرشه؟ خانواده یا فامیلشه؟ من برای چی باید اون پسرو به رئیست تحویل بدم...یه دلیل قانع کننده برام‌ بیار...از کجا بدونم رئیست نمی‌خواد بلایی سر اون بیاره؟"

مرد اخمی کرد.
"ایناش دیگه به شما مربوط نیست...فقط اینو بدون که رئیسم قصد صدمه زدن به جیانگو نداره اون دوست پدر جیانگه"

هاشوان خندید.
"خب که این طور...پس دوست پدر جیانگ اومده و جیانگو میخواد...تازه به من میگه اگر جیانگو بهش ندم منو نابود میکنه عجب مرد خیر خواه و مهربونی "

مرد گره ی ابروانش را در هم تر کرد.
"مثل اینکه قصد همکاری نداری"
هاشوان به صندلی تکیه داد و پایش را روی پای دیگرش گذاشت.
"واقعا انتظار داشتی پسری که دوستش دارمو دو دستی تحویل آدم مشکوکی مثل تو و اون رئیست بدم؟ چه احمقانه"

𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now