part 39

30 7 4
                                    

*******
گونگ جون وارد بیمارستان شد که چیرین را دید که با اخم غلیظی به سمتش می رفت.

ابروهایش را بالا انداخت و خواست سلام کند اما چیرین تنه ی محکمی به او زده و از کنارش رد شد.

گونگ جون با تعجب به عقب برگشت و نگاهش را به چیرینی که داشت از بیمارستان خارج می شد دوخت.

ابروهایش را بالا انداخت.
"چرا اینطوری بود؟ من کاری کردم؟"

گوشه ی لبانش را پایین کشید و شانه هایش را بالا انداخت.
"از اولشم تعادل روانی نداشت"

به طرف ساختمان بیمارستان رفت و وارد شد. نزدیک دفترش رسید که هان یینگ را دید. هان یینگ با دیدن او به سمتش دوید.
"سلام دکتر"

گونگ جون لبخند محوی زد.
"سلام پسر"
هان یینگ گفت.
"می دونین چی شده؟"

گونگ جون ابروهایش را بالا انداخت.
"چی شده؟"
هان یینگ سرش را کمی جلو برد و انگار که نمی خواست کسی حرف هایش را بشنود با صدای آرامی گفت.
"میگن دکتر وانگ قراره اخراج بشه"

گونگ جون ابروهایش را با حیرت زدگی بالا انداخت.
"چیرین؟ چرا؟ مگه چی شده؟"

هان یینگ با تردید گفت.
"میگن اختلال روانی داره...و صلاحیت روانپزشک بودن رو نداره...حتی می گفتن احتمالا مجوز روانپزشکیشو هم باطل کنن"

گونگ جون اخمی کرد.
"کی این حرفا رو زده؟"
هان یینگ که از عکس العمل گونگ جون ترسیده بود کمی عقب رفت و گفت.
"همه می گن"

گونگ جون کیفش را به طرف هان یینگ گرفت.
"می شه بزاریش تو اتاقم؟"

هان یینگ کیف را گرفت و سرش را تکان داد. گونگ جون با قدم های بلند از کنار هان یینگ رد شد و به طرف دفتر رئیس بیمارستان رفت.

وارد دفتر شد که لی وی سرش را بالا آورد.
"باز چی شده که با این قیافه اومدی تو؟"

گونگ جون گفت.
"ماجرای چیرین چیه؟ واقعا می خواین اخراجش کنین؟"

لی وی دستانش را به هم رساند.
"قراره بفرستمش پیش یک روانپزشک تا ببینم این حرف که اختلال روانی داره حقیقت داره یا نه...اگر حقیقت داشته باشه به احتمال زیاد...آره"

گونگ جون یک قدم به سمت لی وی برداشت.
"بزارین من این کارو بکنم"
لی وی با تعجب گفت.
"تو؟ تو از اون متنفر..."

گونگ جون با جدیت حرف او را قطع کرد.
"من ازش متنفر نبودم و نیستم...من فقط نمی خواستم بیمارم زیر دستش بیوفته همین"

لی وی ابروهایش را بالا انداخت.
"باشه...اگر امروز وقتت آزاده بهش خبر بدم"
گونگ جون گفت.
"بعد از ظهر"

لی وی سرش را تکان داد.
"باشه"
گونگ جون تعظیمی کرد و از دفتر لی وی بیرون رفت.
'فکر کرده من لوش دادم...'

𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now