part 25

27 9 1
                                    

جیانگ هودی سفیدش را پوشید و کلاهش را روی سرش کشید. باد بزنش را داخل کوله  پشتی اش جا کرد که مینگ یو با سرعت خودش را به او رساند.
نفس نفس زنان خم شد و گفت.
"جیانگ! خونت کجاست؟ می تونم همراهیت کنم؟"

جیانگ بند کوله اش را روی شانه اش گذاشت و با ابروهای بالا رفته به مینگ یو نگاه کرد.
"خونه ام...با ماشین حدود ده دقیقه طول می کشه تا برسم‌‌‌...ولی خب ترجیح می دم امروزو پیاده برم..."
مینگ یو با خوشحالی گفت.
"خب پس ‌منم می تونم باهات بیام؟"

جیانگ یک ابرویش را بالا انداخت.
"چرا می خوای باهام بیای؟"
مینگ یو گفت.
"خب ما باهم دوستیم دیگه...می تونیم با هم برگردیم و همو همراهی کنیم"

جیانگ لبخند کجی زد و سرش را تکان داد.
"باشه پس زود باش"
مینگ یو با خوشحالی سر تکان داد و لباس هایش را برداشت.
"زود میام...نری ها"

جیانگ سرش را تکان داد که مینگ یو دوان دوان از او دور شد.
جیانگ  روی صندلی نشست و نگاهش را به روبرو دوخت.

مربی اش چند دقیقه پیش به او گفته بود که استعداد خیلی بالایی در رقص دارد و اگر تمریناتش را به خوبی انجام دهد آینده ی خوبی در انتظارش است. شاید اگر زمان دیگری بود از شنیدن چنین حرفی خیلی خوشحال می شد اما آن زمان تنها فکر و ذهنش هاشوان بود و هیچ مسئله ی دیگری برایش مهم نبود.
"جیانگ!"

با شنیدن صدای بلند مینگ یو از جا پرید که مینگ یو با تعجب گفت.
"چهار ساعته دارم صدات می کنم...کجایی؟ اصلا متوجه من نشدیا"
جیانگ آرام خندید.
"کی اومدی؟ تو فکر بودم ببخشید"

مینگ یو سرش را تکان داد.
"بریم؟"
جیانگ نیز سرش را تکان داد و از جا برخاست. از آموزشگاه بیرون رفتند که مینگ یو پرسید.
"به دوست پسرت فکر می کردی؟"

جیانگ همانطور که قدم بر می داشت نگاهی به مینگ یو انداخت.
"از کجا می دونی دوست پسرمه؟"
مینگ یو یک ابرویش را بالا انداخت.
"پس چیه؟ دوست دخترته؟"

جیانگ شانه هایش را بالا انداخت.
"شاید"
مینگ یو نیز شانه هایش را بالا انداخت.
"من ترجیح می دم فکر کنم دوست پسر داری تا دوست دختر...چون اونجوری که گفتی به نظرم اومد که طرفت پسر باشه"

جیانگ ابروهایش را بالا انداخت.
"چرا؟ مگه دخترا مشکلاتشونو از دوست پسرشون پنهان نمی کنن؟"
مینگ یو لبانش را به هم فشرد.
"این توی دخترا خیلی احتمال کمی داره...توی پسرا احتمالش بیشتره...چون پسرا معمولا می خوان مشکلاتشونو خودشون به دوش بکشن و به کسی که عاشقشن چیزی راجع بهش نمی گن"

نگاه عاقل اندر سفیهانه ای به جیانگ انداخت.
"تو خودت پسری پس اینکه من این چیزا رو بهت بگم خنده داره"
جیانگ آهی کشید و گفت.
"من ترجیح می دم اگر مشکلی هست دوتامون با هم باهاش مواجه بشیم"

𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now