part 18

35 10 2
                                    

با شیطنت لبخندی زد و بوسه های کوتاه سریعی روی لب های هاشوان کاشت.
هاشوان پهلوهای جیانگ را گرفت و میان بوسه هایش به آرامی اعتراض کرد.
"جیانگ‌‌...می...بینن"

جیانگ با لبخند دندان نمایی ابروهایش را بالا انداخت.
"ببینن خب که چی...اونا می دونن من و تو دوست پسریم"

و دوباره مشغول بوسیدن لب های هاشوان شد.
گونه های هاشوان داشت از خجالت به سرخی می گرایید.
"جیانگ...لطفا...اذیت...نکن"

جیانگ خندید و عقب رفت. سرش را‌ دوباره جلو برد که هاشوان سرش را عقب برد و گفت.
"بسه!"

جیانگ  با خنده سرش را جلو تر برد و بوسه ای روی بینی هاشوان کاشت.
"باشه...ولی رفتیم خونه می دونم چیکارت کنم"

هاشوان چشم هایش را گرد کرد.
"فکر ‌کنم تاپ بودن من این وسط فراموش شده"
جیانگ چشمکی زد.
"یس یس"

از هاشوان جدا شد و چشم‌هایش را باریک کرد.
"منم ‌بالاخره...روی تاپمو بهت نشون میدم وانگ هاشوان"
هاشوان با چشم های گرد شده به جیانگ نگاه کرد.
"جیانگ!"

جیانگ با خنده دستش را تکان داد.
"شوخی کردم نترس"
چشم هایش را دوباره  باریک ‌کرد و سرش را جلو برد.
"وانگ هاشوان از دوست پسر باتمش می ترسه؟"

هاشوان او را پس زد و سرفه ی مصنوعی کرد.
"فکر کنم‌ من بهتره برم"
از آشپزخانه بیرون رفت که جیانگ با خنده دنبالش رفت و بازویش را گرفت.

سرش را کنار گوش هاشوان برد و زمزمه کرد.
"به نفعته همین جا کنار دوست پسرت بمونی آقای وانگ"
فنشینگ با دیدن آن ها در آن حالت فریاد زد.
"گه گه...لطفا عاشقانه بازیاتو تمومش کن حالم داره بد میشه"

جیانگ خندید و گفت.
"ساکت بچه...تو کار بزرگترا دخالت نکن...هر وقت دوست پسر یا دوست دختر دار شدی بیا باهات حرف میزنم"
فنشینگ ادایی درآورد و نگاهش را به طرفی دیگر دوخت.

هاشوان بازویش را از میان دستان جیانگ  در آورد و گفت.
"جیانگ...یک جلسه مهم دارم امروز...بعد از تموم شدن جلسه حتما میام باشه؟ واقعا معذرت می خوام"
جیانگ لبخند محوی زد و سرش را تکان داد.
"باشه...برو"

هاشوان لحظه ای تعلل کرد،  سپس سرش را جلو برد و به آرامی لب های جیانگ را بوسید.
"دوستت دارم...فعلا"

دستی تکان داد و به سرعت از خانه بیرون  رفت.
جیانگ لبخندی زد و به طرف فنشینگ و چنگ که روی مبل نشسته بودند رفت.
چنگ گفت.
"هعی هعی تو ام دیگه داری مارو فراموش میکنی جیانگ"

جیانگ با خنده گفت.
"چه حرفای عجیب غریبی!"
فنشینگ آهی کشید.
"تو همش چسبیدی به هاشوان جونت...راستی دیدمت داشتی اونجوری بوسش می‌کردیا"

جیانگ با خونسردی سر تکان داد.
"خب که چی؟ ما دوست پسریم...نمی تونیم ‌همو ببوسیم؟"
فنشینگ به پیشانی اش کوبید و گفت.
"جیانگ! تو اصلا خجالت حالیت نمی شه؟"

𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now