part 21

36 10 2
                                    

اشاره ای به پی شین کرد.
"برام بریز"
پی شین ابروهایش را بالا انداخت.
"بچه ها اجازه ی مشروب خوردن ندارن"

فنشینگ چشم غره ای به پی شین رفت.
"پی شین! تا تزدم دهنتو صاف نکردم برام مشروب بریز"
پی شین ادای ترسیده ها را درآورد.
"اوه بابا! فنشینگ کوچولو و معصوممون چقدر خشنه"

فنشینگ دندان هایش را به هم فشرد.
"پی شین!"
پی شین دستانش را بالا آورد.
"باشه باشه می ریزم برات"

در جامی مقداری شراب برای فنشینگ ریخت و آن را به طرف فنشینگ هل داد.
فنشینگ کمی از آن را خورد که پی شین گفت.
"خب نمی خوای بگی چه مرگته؟"

فنشینگ آهی کشید و جام مشروب را در دستش چرخاند.
"در مورد چنگه"
پی شین با کنجکاوی پرسید.
"چنگ؟ چی شده مگه؟"

فنشینگ آرام گفت.
"گفت می خواد بره"
پی شین چشمانش را گرد کرد.
"بره؟ کجا بره؟"
فنشینگ نگاه ش را به جام مشروبش دوخت.
"یه شهر دیگه"

پی شین ابروهایش را بالا انداخت‌.
"اونوقت چرا؟"
فنشینگ نگاهش را به پی شین دوخت.
"فقط گفت یه مشکلی داره واسه همین باید بره"
پی شین سرش را تکان داد.
"آها پس موضوع اینه پس تو بخاطر رفتن چنگ ناراحتی"

فنشینگ سرش را تکان داد، دوباره نگاهش را به جام مشروبش دوخت و کمی از آن را خورد.
پی شین سرش را کج کرد.
"و اونوقت چرا باید ناراحت بشی؟ مگه فقط دوستت نیست؟"

فنشینگ سرش را تکان داد.
"آره دوستمه ولی فکر کنم خیلی بهش وابسته شدم که انقدر از رفتنش ناراحتم"

پی شین لب هایش را به هم فشرد.
"آره خب اینم هست تو سالای زیادی رو پیش چنگ بودی طبیعیه که بهش وابسته باشی ...خب می خوای چیکار کنی؟ بزاری بره یا جلوشو بگیری؟"

فنشینگ آهی کشید.
"من نمی تونم جلوشو بگیرم...حقی هم ندارم...اون یه مشکلی داره و بخاطر همون مشکلش می خواد بره"
پی شین اخمی کرد.
"ولی شما به هر حال باید با هم حرف بزنین تو باید بفهمی که مشکلش دقیقا چیه شاید بتونین مشکل رو حل کنین که اونم نیاز نباشه بره"

فنشینگ سرش را پایین انداخت.
"نمی تونم"
پی شین اخمش را بیشتر کرد و ضربه ای به شقیقه ی فنشینگ زد.
"چون یه احمق به تمام معنایی"

فنشنیگ اخمی کرد، سرش را بالا آورد و نگاهش را به پی شین دوخت.
پی شین با اخم به او نگاه کرد.
"وقنی یکی برات مهمه و نمی خوای از دستش بدی باید برای نگه داشتنش تلاش کنی نه که بترسی و هیچ کاری نکنی و بزاری بره احمق"

فنشینگ اخمش را باز کرد.
"یعنی میگی این کارو بکنم؟ من فقط نمی خوام اذیتش کنم"
پی شین سرش را تکان داد.
"اون برات مهمه پس براش تلاش کن...اگر بعد از تمام تلاشات نتونستی نگه اش داری اونوقت حداقل حسرت نمی خوری که تلاش نکردی"

𝚙𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now