تهیون تو اتاق مادربزرگش با اسباب بازیاش بازی میکرد مینجون کنارش نشست و دستشو روی سرش کشید
=خیلی بزرگ شدی تهیونا منو یادته؟
تهیون سرشو تکون داد
مینجون لبخند زد و سرشو بوسید
=این اسباب بازی خوشگلو کی برات خریده؟
÷جیمینی
=جیمینی کیه؟
÷همون که از تو خوشگلتره ولی تو نیستی
=همون که از من خوشگل تره ولی من نیستم؟!!!! یعنی چی؟
÷آمَ گفته اون.....
همون لحظه در باز شد شیوو هراسون وارد شد
&تهیونا مگه قرار نبود بخوابی؟ بیا بریم تو اتاقت عمو مینجون خوابش میاد
÷باشه
شیوو دست تهیونو گرفت و در حالی که به مینجون لبخند میزد از اتاق بیرون رفت ....مینجون که از حرفای تهیون سر در نیاورده بود دوباره رو تخت دراز کشید و چشاشو بست.....
........................پنج روز بعد
+نظرت چیه امشب بریم خونه مامانم اینا؟
×موافقم فقط قبلش صبر کن از اون کاپ کیکایی که تهیون دوست داره درست کنم
+نه نمیخواد
×چرا؟
+برای اینکه خسته میشی
×نه بابا مگه چقدر کار داره
+جیمین همین که گفتم
×مگه نمیخواستی دوش بگیری برو دیگه
+درست نکنیا
×کووووک!
+عزیزم نباید به خودت فشار بیاری
×بهم فشار نمیاد
+خب حداقل مراحلشو بگو من درست کنم
×مگه الکیه!
+خب بگو درست میکنم دیگه
×لازم نکرده برو وقتمو نگیر
+پس زیاد درست نکن
×باشه
+میخوای کمکت کنم؟
×تا نزدم نصفت نکردم برو حموم
+تو نمیای؟
×کجا؟
+حموم
جیمین با خجالت سرشو پایین انداخت
×نه
+وقتی اینجوری خجالت میکشی خیلی خوردنی میشی
×برو دیگه!
کوک خندید و رفت
...................مینجون آماده ی بیرون رفت بود شیوو با دیدنش گفت:
&جایی میخوای بری؟
=یه هفته گذشته نه کوکو دیدم نه به خونمون سر زدم .....شما دارین یه چیزیو ازم مخفی میکنین
&مینجون چیزی نشده لطفاً آرامشتو حفظ کن کوک فعلا نمیتونه با کسی تماس بگیره این سفر خیلی مهم و محرمانس
=امکان نداره من مطمئنم یه چیزی شده که نمیخواین به من بگین .....اتفاق بدی افتاده اره؟
&نه نه چیزی نشده
چونهی از اتاقش بیرون اومد و گفت:
#مینجونا یکم دیگه صبر کن میبینیش
=چقدر دیگه صبر کنم؟!!! چرا بهم نمیگین جونگوک کجاست؟
تهیون آبنباتو از تو دهنش درآورد و گفت:
÷دایی جونگوک پاش خراب شده!
&تهیووون!!!!!
=چی شده؟!!! پاش؟ پاش چی شده؟
مینجون آشفته و مضطرب شد چونهی بهش نزدیک شد و دستاشو گرفت
#اروم باش مینجون چند وقت پیش یه اتفاقی براش افتاد ولی الان خوبه
÷نه هنوزم خوب نشده نمیتونه مثل ما راه بره
&تهیییییییون!
تهیون با داد مادرش گریه کنان به اتاقش رفت
مینجون با گریه گفت:
=باید ببینمش ...باید ببینمش
#مینجوناااا به من اعتماد کن میگم چیزی نشده
مینجون داد کشید
=پس چرا نمیذارین ببینمش اون هنوز همسررررمه
شیوو که کفری شده بود گفت:
&پس چرا تو این سه سال حواست بهش نبود؟!
=من که گفتم چه شرایطی داشتم
&میتونستی یه زنگ بهش بزنی نمیتونستی؟
=چطوری با چهار پنج تا بادیگارد و نگهبان که حتی تو توالتم راحتم نمیذاشتن بهش خبر میدادم؟ میدونی چی به سرم اومده؟ میدونی چند ماه تو چه شرایطی بودم؟ بعدشم که بردنم مزرعه ی ذرت و همه چیو ازم گرفتن
& تو میدونی کوک چی کشید؟ فکر کردم از دستش میدیم
=فقط بذارین ببینمش خواهش میکنم
#الان وقتش نیست
=آخه چرا؟!
&چون اون فکر میکنه تو مردی سه سال با عکست حرف میزد با خاطراتت زندگی میکرد سه سال باور نکرد مردی اما حالا....
=اما حالا چی؟!
&تازه باور کرده که نیستی .....مینجونا حال کوک تازه خوب شده ....با زندگیش کنار اومده ....خواهش میکنم خرابش نکن
=چی......چی داری میگی؟
&اگه ببینتت همه چی خراب میشه یکم دیگه صبر کن الان وقتش نیست
=من....من نمیفهمم شما چی میگین
#یکم طاقت بیار همه چی درست میشه
=نه ......نه......نمیتونم
مینجون اشکاشو پاک کرد و به طرف در رفت شیوو دستشو گرفت
&مینجون صبر کن کجا میخوای بری؟
=میرم بمیرم.....فکر کنم اینجوری همتون خوشحال ترین
#مینجون صبر کن
تو همین کشمکشا مینجون موفق شد درو باز کنه .....و وقتی درو باز کرد با جونگوک که دستشو روی زنگ گذاشته بود مواجه شد ......
باکس کاپ کیکا از دست جیمین افتاد لبخندش کنار رفت .....کوک انقدر شوکه شده بود که نمیتونست باور کنه اونی که روبروش ایستاده مینجونه
شیوو دستشو روی دهنش گذاشته بود و چونهی با نگرانی به جونگوک نگاه میکرد
مینجون با دیدن کوک گریشو از سر گرفت اما وقتی چشمش به جیمین افتاد حقیقتی تلخ به ذهنش هجوم آورد
جونگوک با بهت زدگی پرسید
+می......می.....مینجون؟
=آ...آره .....خودمم
+چطور ....ممکنه
کوک نزدیک رفت .....دقیق به صورتش نگاه کرد باورش نمیشد اون نگاه همیشگی ....صورت معصومش اون مینجون بود همسرش ...همسری که فکر میکرد دیگه هرگز نمیبینتش .....انگار آرزوش برآورده بود دوباره میتونست لمسش کنه و ساعت ها بغلش کنه
اما باور پذیر نبود ...جیمین هم دست کمی از کوک نداشت اون قبلا از مینجون فقط چندتا عکس دیده بود و حالا اون عکس روبروش نفس میکشید!
#کوک آروم باش پسرم.....همه چیو بهت توضیح میدیم
جونگوک مثل دیوونه ها دستشو دو طرف صورت مینجون گذاشته بود و با تعجب نگاش میکرد انگار میخواست مطمئن شه خواب نمیبینه
مینجون به جیمین نگاه کرد و گفت:
=بد موقع برگشتم
و بعد دست کوک رو که روی صورتش بود اروم بوسید و ازش فاصله گرفت اما کوک مچ دستشو گرفت و اونو به سمت خودش کشید و محکم بغلش کرد
جیمین با احساس سرگیجه دستشو رو دیوار گذاشت ...صدای گریه ی همزمان کوک و تهیون بلند شده بود ...جیمین بهشون نگاه میکرد اما تصویر اون دو نفر هر لحظه تار و تار تر میشد
شیوو چشمش به جیمین افتاد با دیدن رنگ پریدگی و حال بدش گفت:
&جیمین؟
جیمین دیگه نمیتونست وزنشو تحمل کنه پاهاش سست شد قبل از اینکه بیفته شیوو داد زد
&جونگوووووک..... جیممممممین
جونگوک با داد خواهرش به طرف جیمین برگشت و قبل از اینکه بیفته بغلش کرد
#بروووو آب بیار شیووو بدو
مینجون با قدم های آروم به جیمین که تو آغوش همسرش بود نگاه کرد
شیوو لیوان ابو به جونگوک داد
مینجون با بغض گفت:
=تبریک میگم ....کوک
کوک تو بدترین موقعیت زندگیش قرار گرفته بود شیوو برای آروم کردن جو اولین چیزی که به ذهنش رسیدو به زبون آورد
حرفی که به عواقبش نه فکر کرده بود و نه میتونست چی در انتظارشونه.....اون به تنها چیزی که فکر میکرد این بود که حال همه بده و این حال بد فقط با یه دروغ درست میشه!
&جیمین همسر هوسوکه مینجون!
کوک به خواهرش نگاه کرد ......زبونش بند اومده بود.... چونهی هم همینطور ....مینجون با فهمیدن قضیه نفس آسوده ای کشید و کنار کوک رو پاهاش نشست و گفت:
=حتما شوکه شده ؟....هوسوک کجاست؟
کوک به زور لب باز کرد و گفت:
+کار داشت...دیرتر میاد....گفت جیمینو بیارم اینجا ...حوصلش سر رفته
با تک تک جملات مرد و زنده شد
مینجون با دیدن شکم جیمین که کمی برجسته بود پرسید
=اون بارداره؟
شیوو سرشو تکون داد
=شیوو یه فشار سنج برام بیار لطفا
&با...باشه
چونهی درحالی که اشکاشو از اونا پنهان میکرد بهشون نگاه میکرد......مینجون همیشه پزشک وظیفه شناسی بود!🧡💕🧡💕🧡💕🧡
بعد از اینکه اومدم خونه اولین کاری که کردم آپ کردن بود 😆
مینجون پزشک زنان و زایمانه....
امیدوارم دوست داشته باشین 🧡💚🤍
YOU ARE READING
همسر دوم
Fanfictionخلاصه: مهم نیست چقدر تلاش کردم و چقدر سریع دویدم در نهایت من نفر دوم شدم! حالا قهوه های یخ زده ،گل های پژمرده ،پس مونده های محبت و نگاه های بی احساس سهم منه..... ژانر: انگست،امگاورس،ازدواج اجباری،امپرگ Couple:kookmin وضعیت: پایان یافته